مرداد ۰۷، ۱۳۹۰

عیب از عشق های این زمانه نیست ...



ما هم می توانستیم لیلی و مجنون باشیم

اگر

" نظامی " قصه ی ما را می نوشت !



+
توسط at ۳ نظر:

مرداد ۰۵، ۱۳۹۰

نیستی،نیستم

‏فردا که بیایی به سراغم
دیگه اونی که بودی
نیستی...‏
توسط at ۲ نظر:

مرداد ۰۳، ۱۳۹۰

ای بی وفا طبیب

آن بیمار نمی‌دانست
وقتی که دردش درمان شد
دیگر کسی حالش را نخواهد پرسید...‏‎
توسط at ۱ نظر:

مرداد ۰۲، ۱۳۹۰

نوازش



در تاریکی شب
آن جا که چشم چشم را نمی بیند
بگذار آن نابینایی باشم که
با دستانش
خط تنت را می خواند !
توسط at هیچ نظری موجود نیست:

تیر ۳۱، ۱۳۹۰

نجیب باش ، نه اسب

حتی اگه سوارت شدن، سواری نده

توسط at ۱ نظر:

تیر ۲۹، ۱۳۹۰

کابوس

خواب هفت پادشاه را دیدم
یک از یک ظالم تر
توسط at هیچ نظری موجود نیست:

تیر ۲۸، ۱۳۹۰

ديوانه و ديوان ها

هرشب با كسي همخوابم
ديشب با حافظ
شب قبل با خيام
امشب با بوسه هاي مولانا به اوج خواهم رسيد
توسط at ۱ نظر:

تیر ۲۶، ۱۳۹۰

باز آ و ساز کن که نوایت عجب خوش است...

پیانو نخر!
به‏ جایش یک ساز دهنی بخر؛
این ‏طوری هر وقت دلت گرفت،
می ‏توانی بروی در آن کوچه‏ ی قدیمی و خاطراتش را زنده کنی...
توسط at ۲ نظر:

تیر ۲۵، ۱۳۹۰

آذین

گاهی دلت می گیرد
مثل یک مراسم کوچک ختم
حتی اگر تمام خیابان ها را آذین بسته باشند
توسط at هیچ نظری موجود نیست:

تیر ۲۴، ۱۳۹۰

شبیه یا متفاوت؟ (4)

فرق آدم با چرخ و فلک اینه که
چرخ و فلک وقتی دور خودش می چرخه
بچه ها سوارش می شن
آدم وقتی دور خودش می چرخه
دیکتاتورها سوارش می شن
توسط at هیچ نظری موجود نیست:

تیر ۲۳، ۱۳۹۰

مردآب

و گاهی به خاطرش
ماندن را تحمل کن
رفتن از دست همه برمی آید
توسط at ۱ نظر:

تیر ۲۱، ۱۳۹۰

عجب...

«شیفتگان خدمت» بیشتر از «تشنگان قدرت» مشغول جنگ قدرت شده اند
توسط at هیچ نظری موجود نیست:

کدام هدف؟

هدف ، جایی نیست که سربازها به آن شلیک می کنند
هدف جایی است که عاشقان آن را می بوسند
توسط at هیچ نظری موجود نیست:

تیر ۱۶، ۱۳۹۰

شبیه یا متفاوت ؟ (3)

فرق ابر و آدم اینه که
ابر هرجا خواست می تونه بغضشو بشکنه
آدم نمی تونه
توسط at هیچ نظری موجود نیست:

تیر ۱۳، ۱۳۹۰

نبايد سجده ميكرد؟

ابليس هيچ گُهي نميتونه بخوره
منم كه قاشق قاشق توي دهنش ميذارم
توسط at ۱ نظر:

شبیه یا متفاوت ؟ (2)

فرق کفش و آدما اینه که
کفش اول پاتو می زنه، بعد جا باز می کنه
آدما اول جا باز می کنن، بعد دلتو می زنن
توسط at ۲ نظر:

تیر ۱۲، ۱۳۹۰

یادداشت های یک خسته

عمو زنجیر باف عزیز
خواهشا این دفعه زنجیر منو بعد از بافتن دیگه پشت کوه ننداز!
با تشکر
توسط at هیچ نظری موجود نیست:

تیر ۱۰، ۱۳۹۰

وقتی مرگ هم دست رد به سینه ام می زند



زنده ماندنم بی ” تو “

بیشتر یک تراژدیست

تا معجزه ...


توسط at ۱ نظر:
اشتراک در: پست‌ها (Atom)