دی ۱۰، ۱۳۹۰
دی ۰۶، ۱۳۹۰
دی ۰۴، ۱۳۹۰
آذر ۲۹، ۱۳۹۰
آذر ۲۸، ۱۳۹۰
آذر ۲۷، ۱۳۹۰
میدان خاطره
مین ِ عمل نکرده، پایت را از کار می اندازد
خاطره عمل نکرده، قلبت را
آذر ۲۴، ۱۳۹۰
آذر ۲۲، ۱۳۹۰
آذر ۱۵، ۱۳۹۰
آذر ۱۲، ۱۳۹۰
آذر ۱۱، ۱۳۹۰
آذر ۱۰، ۱۳۹۰
آذر ۰۷، ۱۳۹۰
آذر ۰۲، ۱۳۹۰
آذر ۰۱، ۱۳۹۰
آبان ۳۰، ۱۳۹۰
آبان ۲۷، ۱۳۹۰
آبان ۲۲، ۱۳۹۰
آبان ۲۱، ۱۳۹۰
آبان ۲۰، ۱۳۹۰
آبان ۱۸، ۱۳۹۰
سياه و سپيد(3)
و ما هنوز مهره هاي سفيد و سياه را جدا از هم مي چينيم.
آبان ۱۵، ۱۳۹۰
آبان ۱۲، ۱۳۹۰
آبان ۰۹، ۱۳۹۰
آبان ۰۸، ۱۳۹۰
با این همه صدای سکوتت ...
آبان ۰۳، ۱۳۹۰
مهر ۲۹، ۱۳۹۰
شبیه یا متفاوت؟ (7)
کاغذو اول مچاله می کنن، بعد دور میندازن
آدمو دور میندازن، بعد مچاله میشه
مهر ۲۷، ۱۳۹۰
بادبادک و نخ
دل شکسته کودک
شاخه تیزی که قلب کاغذ را می شکافد
گریه مجدد کودک
مهر ۲۵، ۱۳۹۰
مهر ۲۴، ۱۳۹۰
هی فلانی ، زندگی شاید همین باشد
هر سن و سالی که داشته باشی
اگر کسی نباشد ، مرده یا زنده
که با یادش ، چشمانت ، از شادی یا غم
پر اشک شود
هرگز زندگی نکرده ای
مهر ۲۱، ۱۳۹۰
بس غریبی بس غریبی بس غریب
همه کس و همه چیزشان دور و برشان است
از غربت حرفی نزنم...
مهر ۱۹، ۱۳۹۰
مهر ۱۶، ۱۳۹۰
مهر ۱۵، ۱۳۹۰
پشت دریاها دردیست
عشق و جوانی و خویشتن بود
آنگاه راحتتر مینشستم و از نبودنت حرف میزدم...
مهر ۱۴، ۱۳۹۰
مهر ۱۳، ۱۳۹۰
مهر ۱۱، ۱۳۹۰
مهر ۱۰، ۱۳۹۰
سياه و سپيد
در غير اينصورت شاهي بي عرضه مي ديدند كه فقط فرار بلد است.
مهر ۰۶، ۱۳۹۰
مهر ۰۵، ۱۳۹۰
شهریور ۳۱، ۱۳۹۰
شهریور ۳۰، ۱۳۹۰
شهریور ۲۸، ۱۳۹۰
شهریور ۲۷، ۱۳۹۰
غريب ها (6)
دست از بارور كردنِ ابرها بر نمي دارد،
درياچه ي غريب و تنها...
شهریور ۲۶، ۱۳۹۰
شهریور ۲۴، ۱۳۹۰
شهریور ۲۳، ۱۳۹۰
آوارگي آرزويم نبود...
تو بر روزگار درِ جنگ گشودي و
دل خانه خراب و تَن آواره ي دشت خواهش شد...
شهریور ۲۲، ۱۳۹۰
بوی ماه مهر
که پس از خرید کیف فرزندش
فهمیده بود
مغازه پایینتر همان را ارزانتر میفروشد
شهریور ۱۹، ۱۳۹۰
شهریور ۱۸، ۱۳۹۰
تو خالق من بعد از خدایی ...
تنها آرزویم
مردن در سرزمینی است که
در آنجا متولد شده ام
در آغوشت ...
شهریور ۱۵، ۱۳۹۰
شهریور ۱۴، ۱۳۹۰
شهریور ۱۲، ۱۳۹۰
شهریور ۰۸، ۱۳۹۰
این هلال ماه بی رمق ، هرگز شب را روشن نخواهد کرد
عیدمـان سبز است ، همیشه بهار
عیدشـان رنگ برف ، روی کاج های کریسمس
عیدتـان ، رنگ هلالِ ماهِ ندیده
بس که چرخید در چارفصل ِ این همه سال ، دیوانه مان کرد
شهریور ۰۷، ۱۳۹۰
غريب ها (4)
نوازنده اي است كه به جُرم "هنرمند بودن"،
دِلش را خون كرده اند...
شهریور ۰۶، ۱۳۹۰
باران یعنی تو برمی گردی ...
باران یعنی
پیچش وهم آلود صدای تو
یعنی
تلقین ذکر اقرا باسم ربک
بر جسد خفته در گورستان اتاق
باران یعنی
تکرار هزار باره ی اسم تو...
شهریور ۰۵، ۱۳۹۰
شهریور ۰۴، ۱۳۹۰
شهریور ۰۲، ۱۳۹۰
مرداد ۳۱، ۱۳۹۰
آواره ي حريص...
وقتي كه هر روز شراب نگاهت را از "منِ كوليِ خراباتي" مخفي مي كني؟
برای طرابلس، شهر آزاد شده
مثل آزادی و اسارت که هر دو بوی خون می دهند
فرقشان درست مثل مرگ و زندگی است
مرداد ۳۰، ۱۳۹۰
مرداد ۲۹، ۱۳۹۰
مرداد ۲۶، ۱۳۹۰
غريب ها (3)
"دوستت دارم" هايي هستند كه در گلويِ "عاشق" مي مانند...
غريب ها (2)
سوزنبانِ پير و خسته است
كه قطار زندگي اش،
هرگز به دروازه ي "شهر روياها" نرسيد...
از زردي ام است، اين قرينه ي نرسيدن
هرگز به كاخِ سبزِ تو و تو،
سبزِ كاخ نشين نخواهم رسيد،
مي دانم...
به کسی نگو
من تا به حال از معجزه ی دستانت چیزی نگفته ام
دستهایی که خالی رو به آسمان می شود و
پر باز می گردد ...
+ برای مادرم
مرداد ۲۵، ۱۳۹۰
غريب ها (1)
اسكاچ تَرك خورده ای است كه در كنجِ تنهايی،
زيرِ كابينت،
خشك و تشنه مانده است...
با تو بودن
خواه درخت باشم و سایه بانت
یا الوار دیوار خانه ات
یا هیزم آتشی که گرمت می کند
مرداد ۲۲، ۱۳۹۰
مرداد ۲۱، ۱۳۹۰
اگر می خواهی غرق شوی، دریایی پیدا کن
می توانی از رویش بپری و خلاص
و یا در آن غلت بزنی و تمام وجودت را به گند بکشی
مرداد ۱۸، ۱۳۹۰
می سوازند مرا
پاییز که بیاید
با خیال راحت اسمت را فریاد می زنم
باران که ببارد
دیگر نگران گر گرفتن لب هایم نیستم ...
مرداد ۱۶، ۱۳۹۰
باز مي گرديم به هيئتي ديگر ..
يادم بيايد ...
يادم بيايد همه ي چيز هاي ازلي كه تا ابد گم ام مي كنند ميان رويا و واقعيت ...
مرداد ۱۵، ۱۳۹۰
خدای دور...
کوچکتر و کوتاهتر که بودم،
به خدا و آسمان بیکرانش نزدیک تر بودم
اما هر چه بزرگ و بلند تر شدم،
از او دور و دوتر شدم...
مرداد ۱۴، ۱۳۹۰
شبیه یا متفاوت؟ (6)
بادکنک بر اثر انبساط بیش از حد می ترکه
دل بر اثر انقباض بیش از حد
مرداد ۱۱، ۱۳۹۰
مرداد ۰۷، ۱۳۹۰
مرداد ۰۵، ۱۳۹۰
مرداد ۰۳، ۱۳۹۰
مرداد ۰۲، ۱۳۹۰
نوازش
در تاریکی شب
آن جا که چشم چشم را نمی بیند
بگذار آن نابینایی باشم که
با دستانش
خط تنت را می خواند !
تیر ۳۱، ۱۳۹۰
تیر ۲۹، ۱۳۹۰
تیر ۲۸، ۱۳۹۰
ديوانه و ديوان ها
ديشب با حافظ
شب قبل با خيام
امشب با بوسه هاي مولانا به اوج خواهم رسيد
تیر ۲۶، ۱۳۹۰
باز آ و ساز کن که نوایت عجب خوش است...
به جایش یک ساز دهنی بخر؛
این طوری هر وقت دلت گرفت،
می توانی بروی در آن کوچه ی قدیمی و خاطراتش را زنده کنی...
تیر ۲۵، ۱۳۹۰
تیر ۲۴، ۱۳۹۰
شبیه یا متفاوت؟ (4)
چرخ و فلک وقتی دور خودش می چرخه
بچه ها سوارش می شن
آدم وقتی دور خودش می چرخه
دیکتاتورها سوارش می شن
تیر ۲۳، ۱۳۹۰
تیر ۲۱، ۱۳۹۰
تیر ۱۶، ۱۳۹۰
تیر ۱۳، ۱۳۹۰
شبیه یا متفاوت ؟ (2)
کفش اول پاتو می زنه، بعد جا باز می کنه
آدما اول جا باز می کنن، بعد دلتو می زنن
تیر ۱۲، ۱۳۹۰
یادداشت های یک خسته
خواهشا این دفعه زنجیر منو بعد از بافتن دیگه پشت کوه ننداز!
با تشکر
تیر ۱۰، ۱۳۹۰
تیر ۰۹، ۱۳۹۰
تیر ۰۸، ۱۳۹۰
تیر ۰۷، ۱۳۹۰
تیر ۰۶، ۱۳۹۰
تیر ۰۴، ۱۳۹۰
رفتن همیشه پر از غمه
ولی جای خالی کسی که تازگیها بهش عادت کرده بودی
یک جور دیگر خالیست
تیر ۰۲، ۱۳۹۰
خرداد ۳۰، ۱۳۹۰
خرداد ۲۴، ۱۳۹۰
خرداد ۲۲، ۱۳۹۰
خدایی و وحی میکنی ...
بی آنکه بدانند
عاشقانه های مرا تو سروده ای
من نیز پیامبرم
چون محمد
که سواد نداشت و قرآن می گفت
خرداد ۲۰، ۱۳۹۰
خرداد ۱۹، ۱۳۹۰
نابلندی های شهر
دیگران را پایین میکشید
تا پایین بودن خودش را توجیه کند.
خرداد ۱۸، ۱۳۹۰
خرداد ۱۶، ۱۳۹۰
خرداد ۱۵، ۱۳۹۰
خرداد ۱۴، ۱۳۹۰
خرداد ۱۳، ۱۳۹۰
خرداد ۱۱، ۱۳۹۰
خرداد ۱۰، ۱۳۹۰
عزای عمومی 14 و 15 خرداد!
خاصه سوگی که در آن راه شمالی گیرند!
با تشکر از حافظ
خرداد ۰۹، ۱۳۹۰
خرداد ۰۸، ۱۳۹۰
خرداد ۰۷، ۱۳۹۰
خرداد ۰۶، ۱۳۹۰
دلی که کرده هوایت ...
از به سر کوبیدن های هشتاد باره ی دلم به قفس تنگش
که نبضش می نامند ؟
خرداد ۰۴، ۱۳۹۰
خرداد ۰۲، ۱۳۹۰
خرداد ۰۱، ۱۳۹۰
چاره تسلسل
مسیح میشود دلم
و دوباره زنده اش میکند
دل را هم به صلیب باید کشید
اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۰
او میرود دامن کشان
به او بگویید
دیگر اوهای نوشته هایم را
به خود نگیرد
از این به بعد او دیگر آن او نیست
اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۰
بزرگ داشت معلم
برایش یک ذره بین خرید
تا بچه هایی که در میان سوگلی های کلاس محو میشوند را بهتر ببیند
اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۰
نظاره گر
نه شکارچی ، نه تفنگ ، نه گلوله
هیچکدام نمیدانستند که پرنده برای جوجه هایش غذا می برد
خدا که می دانست
فروردین ۳۱، ۱۳۹۰
به دنبال تو
مثل آن كودك گم شده
دست به دامان زنان غريب اين شهر شده ام
كاش پشت حجاب يكي از آنها
" تو " را پيدا مي كردم !
فروردین ۳۰، ۱۳۹۰
فروردین ۲۷، ۱۳۹۰
فروردین ۲۶، ۱۳۹۰
فروردین ۲۰، ۱۳۹۰
دهه شصتی ها (6)
خودمون رو به مردن مي زديم، ببينيم کی باور می کنه
شايد برای همینه که الان کسي باور نمی کنه که ما مرديم
فروردین ۱۸، ۱۳۹۰
فروردین ۱۷، ۱۳۹۰
فروردین ۱۵، ۱۳۹۰
فروردین ۱۳، ۱۳۹۰
فروردین ۰۹، ۱۳۹۰
فروردین ۰۷، ۱۳۹۰
فروردین ۰۵، ۱۳۹۰
اسفند ۲۹، ۱۳۸۹
اسفند ۲۷، ۱۳۸۹
اسفند ۲۴، ۱۳۸۹
اسفند ۲۳، ۱۳۸۹
اسفند ۲۱، ۱۳۸۹
اسفند ۱۹، ۱۳۸۹
اسفند ۱۸، ۱۳۸۹
اسفند ۱۷، ۱۳۸۹
اسفند ۱۶، ۱۳۸۹
سه شنبه ها خرید عید
درخت می شویم و می رویم شکوفه بخریم ،
یک روز هم باغبان می شویم و می رویم میوه بچینیم .
اسفند ۱۴، ۱۳۸۹
اسفند ۱۱، ۱۳۸۹
اسفند ۱۰، ۱۳۸۹
اسفند ۰۹، ۱۳۸۹
کابوس این شبها
بچه که بودیم گوسفند ها را می شمردیم، خوابمان می برد
حالا تا میاییم گوسفند بشمریم، گرگ ها می رسند
اسفند ۰۸، ۱۳۸۹
اسفند ۰۶، ۱۳۸۹
اسفند ۰۴، ۱۳۸۹
اسفند ۰۲، ۱۳۸۹
اسفند ۰۱، ۱۳۸۹
بهمن ۳۰، ۱۳۸۹
بهمن ۲۸، ۱۳۸۹
بهمن ۲۷، ۱۳۸۹
بهمن ۲۶، ۱۳۸۹
بهمن ۲۵، ۱۳۸۹
بهمن ۲۴، ۱۳۸۹
بهمن ۲۱، ۱۳۸۹
بهمن ۲۰، ۱۳۸۹
بهمن ۱۹، ۱۳۸۹
بهمن ۱۸، ۱۳۸۹
یک شب هزار شب نمیشه
هیچ چیزش به اندازه یازده روز بودنش عجیب نیست...
بهمن ۱۷، ۱۳۸۹
بهمن ۱۶، ۱۳۸۹
بهمن ۱۵، ۱۳۸۹
حکایت نسل ما و انقلاب 57
اما بهش نمی گن که تو بچه ی طلاقی !
بهمن ۱۲، ۱۳۸۹
صبا گرچاره داری وقت وقتست
"فـــردا که بهار آید صد لاله به بار آید"...
12 بهمن 57
و احساسش را برایمان آورد :
خمینی در پاسخ به خبرنگاری که داخل هواپیما در راه بازگشت از فرانسه به ایران از وی پرسیده بود چه احساسی از بازگشت به ایران دارید گفت :"هیچی"
بهمن ۱۱، ۱۳۸۹
بهمن ۱۰، ۱۳۸۹
بهمن ۰۹، ۱۳۸۹
بهمن ۰۷، ۱۳۸۹
بهمن ۰۶، ۱۳۸۹
بهمن ۰۴، ۱۳۸۹
ده بيس سه پونزده......
كه نه اكانت مي خواست نه يوزرنيم نه پسورد...
بهمن ۰۳، ۱۳۸۹
دی ۳۰، ۱۳۸۹
دی ۲۹، ۱۳۸۹
کامران فرانسه زاده
دی ۲۸، ۱۳۸۹
دی ۲۷، ۱۳۸۹
دی ۲۶، ۱۳۸۹
دی ۲۵، ۱۳۸۹
بسا نفس که فرو رفت و برنیامد کام
برای کشاورزی که کارتن خواب شده است...
دی ۲۳، ۱۳۸۹
دی ۲۲، ۱۳۸۹
دی ۲۱، ۱۳۸۹
تقدير يا تقصير
دی ۲۰، ۱۳۸۹
دی ۱۸، ۱۳۸۹
دی ۱۷، ۱۳۸۹
به دنبال توام منزل به منزل
دی ۱۶، ۱۳۸۹
دی ۱۵، ۱۳۸۹
دغدغه های یک نفهم (3)
یا دشمن نظامند چون با خدا مخالفند
دی ۱۴، ۱۳۸۹
دی ۱۳، ۱۳۸۹
دغدغه های یک نفهم (1)
یا آب و برق مجانی بود که انقلاب کردیم!