بی دردی هم خودش یه جور درماندگیه.یعنی چه درد داشته باشی و چه بی دردی درمانده ای.هر دوتاش یکی میشه.
سوای از این، نفهمیدم دردانه در اینجا به چه معنی به کار رفته؟ از دوخط و تضادش این طور برمیاد که دردانه باید متضاد و متقابل با درمانده باشه.ولی واقعا اینطوریه؟ از چه دیدی درمانده و دردانه با هم متقابلند که رفتارهای فرد در درماندگی و دردانه گی باید متضاد باشه؟ من زیاد متوجه نشدم.الان فقط می تونم به واج آراییش دقت کنم.
*بهانه: از نظر من وقتی نتونی به درد عادت کنی، درمونده می شی. اما خب ممکنه داد نکشی. ؛) مرسی بهانه جونم.
*عمو رضا: مرسی از نقدی که کردی درست می گی عمو؛ این دو کلمه متضاد نیستند، اینجا فقط سعی کردم تضادشو در کسی نشون بدم که از بی کسی (درمانده گی) درد می کشه و آرزو می کنه که همه دورش باشن (دردانه گی) تا دیگه درد نکشه، اما بازم درد می کشه!! تضادشون تو دردکشیدن یا نکشیدن، و تنها بودن یا نبودنه. اعتراف می کنم که تقابل خوبی نیست، حداقل از نظر معنایی، ولی واقعا کلمه دیگه ای ندارم که جایگزین کنم. شما چی پیشنهاد می کنی؟
*قاصدک: مرسی خانومی؛ اتفاقا خودم هم این "الف" و چند بار تو این سه خط جابه جا کردم، اما اینی که گفتی به دلم نشست، تغییرش دادم :×
*سمیه: مرسی سمیه؛ درمورد اون دو کلمه، بالا برای عمو رضا توضیح دادم.
مصی
پاسخحذففونتشو درست کن . یا شاید من مشکل دارم ببینم
از وُرد کپی نکن مستقیم توی قسمت
HTML
بنویس
الان حرفاش درست زده نشده
مرسی سوری <":
پاسخحذفانجام شد. :*
حواسم نبود تو HTML تایپ کنم.
:)
پاسخحذفیه شعری هست که می گه «درد بی دردی علاجش آتش است» یا چیزی شبیه به این، منو یا این انداخت
پاسخحذفقشنگ بود خاله ی دردانه ی دردمندم
به نظر من آدم هاي درمانده از درد داد نميكشند
پاسخحذفدرمانده گان به دردهايشان عادت كرده اند...
بی دردی هم خودش یه جور درماندگیه.یعنی چه درد داشته باشی و چه بی دردی درمانده ای.هر دوتاش یکی میشه.
پاسخحذفسوای از این، نفهمیدم دردانه در اینجا به چه معنی به کار رفته؟
از دوخط و تضادش این طور برمیاد که دردانه باید متضاد و متقابل با درمانده باشه.ولی واقعا اینطوریه؟ از چه دیدی درمانده و دردانه با هم متقابلند که رفتارهای فرد در درماندگی و دردانه گی باید متضاد باشه؟
من زیاد متوجه نشدم.الان فقط می تونم به واج آراییش دقت کنم.
خط دوم بجای "ز" شاید بهتر بود "از" باشه
پاسخحذفو خط سوم برعکس
ولی کلا خوب بود
مرسی
@ قاصدک
پاسخحذفنظر تو فقط در مورد فرم بود.
این پست فرمش خیلی خوبه.پیچ این پست توی محتواشه.باید سر محتواش بحث کرد
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفدر مورد تضاد درمانده و دردانه با رضا موافقم
پاسخحذففرم کار خوبه مخصوصا واج آرایی "د"
ولی اون دو تا کلمه....
*هستی:
پاسخحذف؛؛)
*حیاط خلوت:
مرسی دردونه :×
*بهانه:
از نظر من وقتی نتونی به درد عادت کنی، درمونده می شی. اما خب ممکنه داد نکشی. ؛)
مرسی بهانه جونم.
*عمو رضا:
مرسی از نقدی که کردی
درست می گی عمو؛ این دو کلمه متضاد نیستند، اینجا فقط سعی کردم تضادشو در کسی نشون بدم که از بی کسی (درمانده گی) درد می کشه و آرزو می کنه که همه دورش باشن (دردانه گی) تا دیگه درد نکشه، اما بازم درد می کشه!!
تضادشون تو دردکشیدن یا نکشیدن، و تنها بودن یا نبودنه.
اعتراف می کنم که تقابل خوبی نیست، حداقل از نظر معنایی، ولی واقعا کلمه دیگه ای ندارم که جایگزین کنم. شما چی پیشنهاد می کنی؟
*قاصدک:
مرسی خانومی؛ اتفاقا خودم هم این "الف" و چند بار تو این سه خط جابه جا کردم، اما اینی که گفتی به دلم نشست، تغییرش دادم :×
*سمیه:
مرسی سمیه؛ درمورد اون دو کلمه، بالا برای عمو رضا توضیح دادم.
@مجذور یک بی نهایتِ عجیب
پاسخحذفمرسی از توجهت
عالی شد
:)
@مجذور یک بی نهایت عجیب
پاسخحذفمرسی که توجه کردی.
کلمات دیگه فرمش رو بهم میزنه.ولی دردانه اون کلمه ای نیست که باید اونجا باشه.
فکر می کنم بهش
*عمو رضا
پاسخحذفلطف می کنید. ممنون.