اول این که عنوانت یه خرده بی ربطه.با اون سه تا نقطه ای که گذاشتی یعنی متن پست در ادامه عنوانه.ولی عنوان میگه یاد ایامی که...پس زمان پست باید گذشته باشه در حالی که زمان پست زمان حاله.ما برای اتفاقات زمان حال نمی گیک یاد ایامی که....
دوم فعل ها رو برای پاها و چشم ها مفرد بیار.واسه پاها و چشم ها فعل مفرد بهتره و خوانش رو هم سریع تر و بهتر می کنه.
راستش من هم خط اول رو بیشتر درک کردم و دوست داشتم ... واقعا یادش بخیر یادم میاد بچه بودیم توی حیاط خونه ی خالم یه درخت سیب بود واقعا دیگه سیبی به اون مزه گیرم نیومده تا الان سبز و ترش محشر می رفتیم پشت بوم سیب می چیدیم گاهی سیب ها رو مینداختیم توی حوض وای حوض .... اما حالا نه خاله ای هست نه خونه ی خاله ای نه درختی نه سیبی نه حوضی نه شوق کودکی نه ... یادش بخیر
اول زود چند تا نکته رو بگم الهام
پاسخحذفاول این که عنوانت یه خرده بی ربطه.با اون سه تا نقطه ای که گذاشتی یعنی متن پست در ادامه عنوانه.ولی عنوان میگه یاد ایامی که...پس زمان پست باید گذشته باشه در حالی که زمان پست زمان حاله.ما برای اتفاقات زمان حال نمی گیک یاد ایامی که....
دوم فعل ها رو برای پاها و چشم ها مفرد بیار.واسه پاها و چشم ها فعل مفرد بهتره و خوانش رو هم سریع تر و بهتر می کنه.
حالا عمرا اگه کس دیگه ای این طرفا پیداش بشه امروزا
پاسخحذفاین کامنت صرفاً جهت نقض کامنت قبلی می باشد و هیچ ارزش قانونی دیگری ندارد
پاسخحذفبهتر ...
پاسخحذفمی خواستی با چه دلهره ای بری سیب بکنی ...
باغبونم بیفته دنبالت و ...
آخرش هم سیب رو بدی به کسی که ارزش ...
ولی در هر صورت یادش بخیر ...
اون كدوم باغ بوده كه باغبونش به دزد سر ديوار لبخند ميزده؟
پاسخحذفولي چه تصوير سازي زيبايي بود خوشم اومد
از اون خط اولش خوشم اومد خاله!
پاسخحذفآها؛در مورد ابهامات پست خودم هم در کامنتهاش توضیح مختصر دادم. باشد که مقبول افتد.
پاسخحذف@ الهام
ولی با خط دومش خاله خیلی نتونستم کنار بیام. یعنی گویا نمیشه.
از ما گفتن بود حالا
پاسخحذفمن یاد سه تا شعر می افتم >>
پاسخحذفاز حمید مصدق :
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم و ...
از فروغ فرخزاد :
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
و این از آهنگ های سیمین غانم :
من می خوام یه دسته گل به آب بدم
آرزوهامو به یک حباب بدم
سیبی از شاخه ی ِ حسرت بچینم
بندازم رو آسمون و تاب بدم
راستش من هم خط اول رو بیشتر درک کردم و دوست داشتم
پاسخحذف...
واقعا یادش بخیر
یادم میاد بچه بودیم
توی حیاط خونه ی خالم یه درخت سیب بود
واقعا دیگه سیبی به اون مزه گیرم نیومده تا الان
سبز و ترش
محشر
می رفتیم پشت بوم
سیب می چیدیم
گاهی سیب ها رو مینداختیم توی حوض
وای حوض
....
اما حالا
نه خاله ای هست
نه خونه ی خاله ای
نه درختی
نه سیبی
نه حوضی
نه شوق کودکی
نه ...
یادش بخیر
الهام پست میذاری دیگه نباید بیای یه سر بهش بزنی ببینی زنده س...مرده...کشتنش....فش دادن بهش...یا یه هم چین چیزی دخترم؟
پاسخحذف@رضا
پاسخحذفعمو من این رو برای الهام آپ کردم
خودش خواسته بود
:)
اولش گنگه
پاسخحذفاما الان فهمیدم
خوب بود !:-)