خرداد ۱۹، ۱۳۸۹

آغوش

اگر همه كاروانهاي آزادي هم جمع شوند
باز حلقه محاصره ات را نمي شكنم
شايد كمي دستانم را بازتر كنم تا نفسي تازه كني

۱۶ نظر:

  1. خوب بود...
    فقط یه ذره حس زندانی بودن به آدم دست میده!
    یه خفگی توش داره
    نفسم بند اومد......

    پاسخحذف
  2. بهانه@
    :)
    هرگونه ويرايش پذيرفته مي شود

    پاسخحذف
  3. "کاروانهای آزادی" اصلا به دل نمی شینه !
    اصلا یعنی چی ؟
    خط اول رو یه کاریش کن به نظرم

    پاسخحذف
  4. خاله قاصدك
    اين پست رو بر اساس مساله روز دنيا (اعزام كاروانهاي آزادي براي شكستن محاصره غزه) نوشتم.
    فكر كنم خيلي روشنه

    پاسخحذف
  5. اگه هر گونه ویرایش پذیرفته میشود پس
    به کاروان های آزادی گوش نده
    در محاصره دستان من خوشبخت ترین خواهی بود

    پاسخحذف
  6. م.پارسا@نقطه عطفش همون کاروان آزادیه

    پاسخحذف
  7. @م.پارسا
    چیزی در مورد مساله روز دنیا نمیدونستم !
    به هر حال خیلی نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم
    مرسی از توضیح

    پاسخحذف
  8. خیلی جالب بود.خیلی قشنگ بود.
    دمت گرم.کلی حال کردم.

    پاسخحذف
  9. بابا مينمال
    بابا احساس
    بابا آغوش

    :)

    پاسخحذف
  10. ببخشيد

    عمو مينمال
    عمو احساس
    عمو آغوش

    :))))))))))))))

    پاسخحذف
  11. خب من الان تازه متوجه شدم
    مدیونید اگه مسخره ام کنید
    چند جای دیگه مطالبی در مورد "کاروانهای آزادی" خوندم
    لایک برای جمله زیبا
    آفرین

    پاسخحذف
  12. نمی دونم ربطی داره یا نه ولی :

    نفسم گرفت از این شهر
    در ِاین حصار بشکن ...

    در ِاین حصار جادویی ِ
    روزگار بشکن ...

    پاسخحذف
  13. اگه اینطوری بود از خوب می شد عالی

    "حلقه محاصره ات را نمي شكنم
    شايد كمي دستانم را بازتر كنم تا نفسي تازه كني"

    پاسخحذف