عیدمـان سبز است ، همیشه بهار
عیدشـان رنگ برف ، روی کاج های کریسمس
عیدتـان ، رنگ هلالِ ماهِ ندیده
بس که چرخید در چارفصل ِ این همه سال ، دیوانه مان کرد
عیدمـان سبز است ، همیشه بهار
عیدشـان رنگ برف ، روی کاج های کریسمس
عیدتـان ، رنگ هلالِ ماهِ ندیده
بس که چرخید در چارفصل ِ این همه سال ، دیوانه مان کرد
باران یعنی
پیچش وهم آلود صدای تو
یعنی
تلقین ذکر اقرا باسم ربک
بر جسد خفته در گورستان اتاق
باران یعنی
تکرار هزار باره ی اسم تو...
من تا به حال از معجزه ی دستانت چیزی نگفته ام
دستهایی که خالی رو به آسمان می شود و
پر باز می گردد ...
+ برای مادرم
پاییز که بیاید
با خیال راحت اسمت را فریاد می زنم
باران که ببارد
دیگر نگران گر گرفتن لب هایم نیستم ...