به کسی نگو
مهر ۰۸، ۱۳۸۹
چه کنم ؟ (7)
خدایا !
صدقه ای هستم که
باید به دست کودک گرسنه ایرانی میرسیدم
ولی به دست یک مرد سیر لبنانی رسیدهام
چه کنم ؟
مهر ۰۷، ۱۳۸۹
دلتنگ
دلم تنگ تر از آن است که
بتوانم کسی را در آن جا دهم !
درباره من، نه الی...
دست خودم نیست،
این تلخی بیپایان رو بیشتر دوست دارم
تا یک پایان تلخ رو...
کتیبههای گمشده (17)
عادت ِدلشکستن، شاید از جواب دادن به همین سوال احمقانه آغاز میشود:
«کوچولو، مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟»
مهر ۰۶، ۱۳۸۹
اینجا که من هستم(20)
دهه
شصتی
بودن یعنی
گرفتن
شصت
به جای حق
مهر ۰۵، ۱۳۸۹
چه کنم ؟ (6)
خدایا !
روانکاوی هستم که عاشق یک دیوانه زنجیری شدهام
چه کنم ؟
اندازهگیری
هر روز میپرسید که
چقدر
دوستش دارم؟
و نمیدانست
چیزی که تغییر نمیکند نیازی به سنجش ندارد...
بیراهه
لعنت بر تمام صراط های مستقیمی
که عرضه ندارند
مرا به تو برسانند
مهر ۰۴، ۱۳۸۹
چمدان
چمدانها هميشه منتظر رفتنند
اگر آمدي دست خالي بيا
مهر ۰۳، ۱۳۸۹
رنگ کودکی
یکرنگ باش
مثل نقاشی کودکی که مدادرنگی ندارد
شهریور ۳۱، ۱۳۸۹
اینجا که من هستم (19)
پزشکها چندین برابر یک استاد دانشگاه درآمد دارند
و چند برابر یک کارگر از بیپولی مینالند
شهریور ۳۰، ۱۳۸۹
چه کنم ؟ (5)
خدایا!
گلوله ای هستم که عاشق یک قلب شده ام
چه کنم؟
شعور
آدم فهميدهاي بود،
خوب مي دانست كجاها
خودش را به نفهمي بزند...
شهریور ۲۹، ۱۳۸۹
فیلترینگ
ما که به کسی نگفتیم ،
فیلتر
شدیم
وای به حال اونا که به همه گفتن
شهریور ۲۸، ۱۳۸۹
هم دست
"دستم" را بگیر
و مرا ببر به دور"دست" هایی که
در "دست"رس هیچ "دستی" نباشم....
شهریور ۲۷، ۱۳۸۹
چه کنم؟(4)
مادری دارم بهتر از برگ درخت،
ولی امان از پاییزی که در راه است...
نقطه، سر ِ خط
از سر خط شروع کردن
فقط یه بلوفه.
وگرنه تمام سرخطها وسط یه متنان،
که اول و آخرش همیشه دست تو نیس!
شهریور ۲۶، ۱۳۸۹
پيچ دل
دل است ديگر...
زياد كه دوروبرش بپيچي
ميگيرد.
شهریور ۲۵، ۱۳۸۹
اینجا که من هستم (18)
قلبهای پلید پر از بهانههای مقدسند
شهریور ۲۴، ۱۳۸۹
پر از خالي
کسی که هرگز نبوده جای خالی اش معنا ندارد
جای خالی برای کسانی است که بی بهانه آمده اند وباهزار بهانه رفته اند...
شهریور ۲۳، ۱۳۸۹
چه کنم؟ (3)
خدایا !
قطره بارانی هستم که از سقوط وحشت دارم
چه کنم؟
نابود
سنگینیِ داشتنت
دست و پنجه ی بودنم را نرم کرده
شهریور ۲۲، ۱۳۸۹
درد بی درمان
درمانده که بود از درد داد می کشید؛
دُردانه که شد، از بی دردی!
دردا! ز دردهای بی درمان.
منشور حقوق بشر
خوش آمدي
اما
نوشدارويي بعد از مرگ سهرابـــــــــــــ و نداها
لحظههای شیرین
بیرازم از رویین تن شدن،
که لذت مرهم را از یادم میبرد.
ارزشی
جلاد معتقدی بود ، موقع سر بریدن رو به قبله میکرد و بسم الله میگفت !
شهریور ۲۱، ۱۳۸۹
خودت دردی و درمان نیز هم....
این روزها خندیدن با تو شد دلیل گریه هایم
بازم شکر که دستمال را تو به دستم دادی
هدفمند كردن!
قبض برق آمد و يارانه برانداخته بود!
تا كجا باز دل غمزدگان سوخته بود...
منشور کوروش
منشورت در روزگاری به این سرزمین برگشت که خبری از محتویاتش نیست ...
شهریور ۱۸، ۱۳۸۹
هم بازی نرو
حالا که خود واقعی ام را نمیخواهی
باشد، قبول
من خاله بازی را خوب بلدم...!
ماهرخ
ماه من
برای دیدنت نیاز به تلسکوپ نیست
همین که چشمانم را ببندم
تو را میبینم
شهریور ۱۷، ۱۳۸۹
آخر عشق...
برای نگه داشتن من همه کار کردی
حتی له کردن من
بچه که بودیم
بچه که بودیم
فکر می کردیم چشم اندام حس چشائیه
بهشت من
تو
تنها بتی هستی که با پرستیدنت میتوان بهشتی شد !
شهریور ۱۶، ۱۳۸۹
اینجا که من هستم (17 )
آخرین راه، همیشه اول به ذهن می رسد
مثل همین طناب حلقه شده دور گردن من
از روزی که تو رفتی
درد را پُک پُک می کشم و سیگار را تند تند.
شهریور ۱۵، ۱۳۸۹
بار الها
کافر
مشرک
مشکوکم نمیران
رابطه نامشروع !
میگویند: سیاست در عشق، حرام است ...
ازشون بپرسید:عشق بازی در سیاست چطور؟
شهریور ۱۴، ۱۳۸۹
یادنما
غمها تا ابد یادمون میمونه
شادیها زود از یادمون میره
حافظهس داریم؟
خشت چهارم : جبر و احتمال
با فرض ِ رفتنت ، احتمالم صفر است ...
شهریور ۱۳، ۱۳۸۹
و خدایی که در این نزدیکیست؟!
چیزهای خوب کم یافت می شود و چیزهای خیلی خوب یافت نمی شود؛
احتمالا خدا زیادی خوب است!
روزگارم بد نیست.....
اما چی کسی پشت هر پلک زدن منتظر لحظه ای غفلت من است
تا تمام نفسم به یک اه کشیدن نرسد
شهریور ۱۱، ۱۳۸۹
چه کنم ؟(2)
خدایا !
حبابی هستم که
آرزوی جاودانگی دارم
چه کنم ؟
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)