به کسی نگو
دی ۰۹، ۱۳۹۱
برگشت
مادر کودکش را تا مدرسه همراهی میکند
و
کودکیش او را تا خانه...
دی ۰۶، ۱۳۹۱
یک قطره، یک نگاه
قطره ای که بنا بود صبح امروز گونه ات را ببوسد
آویزان ماند به حاشیه خیس چتر و خیره نگاهت کرد
میدان جنگ
بعد از چندین حادثه تلخ درمدرسه ها، دیگر باید نوشت:
حس مادری که آخرین دانش آموز مدرسه
فرزندش نیست.
دی ۰۳، ۱۳۹۱
حس غریب (18)
حس سوگلی شاه که بالای سر شاه در حال مرگ فریاد می زنه :
« اعلیحضرت تو رو خدا زنده بمونید!»
و تیزی نگاه جلاد و ملکه رو روی گردن خودش و بچه اش حس می کنه
آذر ۲۹، ۱۳۹۱
بله قربان (5)
- سرباز!
+بله قربان
- نظرت راجع به شایعه آخر دنیا چیه؟
+ برای یه سرباز هر روز آخر دنیاست قربان
آذر ۲۳، ۱۳۹۱
بله قربان (4)
- سرباز
+ بله قربان
- از دشمن می ترسی؟
+ نه قربان
- از چی می ترسی؟
+ ازینکه آخرش هم نفهمیم چرا می جنگیم
آذر ۱۷، ۱۳۹۱
سری که نشکست ... پایی که گیر کرد
در جایی به زمین خوردم که زمینش سخت نبود
.
.
.
مرداب بود.
آذر ۱۵، ۱۳۹۱
بله قربان (3)
- سرباز!
+ بله قربان
- اومدی جنگ از ناموست دفاع کنی؟
+ نه قربان
- پس اومدی چه غلطی کنی بی شرف؟
- اومدم که بمیرم قربان
آذر ۱۱، ۱۳۹۱
بله قربان (2)
- سرباز!
+بله قربان
- هنوز زنده ای ؟
+ نه قربان
- احسنت. سه روز مرخصی تشویقی
آذر ۰۸، ۱۳۹۱
هرکس به طریقی دل ما میشکند
آدمهای شکسته دو دسته اند:
آنهایی که یهویی از دست یک نفر افتاده اند...
آنهایی که یواش یواش از دست همه ترک برداشته اند...
آذر ۰۶، ۱۳۹۱
بله قربان (1)
- سرباز
+ بله قربان
- اگه یه تیر برات مونده باشه و یه دشمن به من حمله کنه . یه سرباز دیگه هم به خودت حمله کنه به کدوم شلیک می کنی؟
+ به خود شما قربان
[ صدای تیر ]
آبان ۲۹، ۱۳۹۱
آشفته بازار
كودكان ِ كار
زنان ِ بدكار
مردان ِ بیکار...
آبان ۲۶، ۱۳۹۱
بی نتیجه
هیچ وقت سعی نکن به کسی که بیثباتی خودشو ثابت کرده
چیزی رو ثابت کنی!
آبان ۲۵، ۱۳۹۱
حس غریب (17)
حس یه خاطره که
آلزایمر گرفته یادش نمیاد خاطره کیه
آبان ۲۲، ۱۳۹۱
ضمیر از یاد رفته
به
من
بگویید
تا
تو
هم مثل
او
نشده ای
برگرد...
آبان ۲۰، ۱۳۹۱
آلزایمر
حس زنی پیر که مهر جوانکی را در دل میپروراند...
ولی یادش رفته بود که دیگر جوان نیست
آبان ۱۵، ۱۳۹۱
خزان
خورشید زمین را از خود میراند
.
.
.
گناه درخت چیست؟
آبان ۱۳، ۱۳۹۱
حس غریب (16)
حس دلقکی که برای تامین مخارج کفن و دفن مادرش
باید شادترین برنامه عمرشو اجرا کنه
آبان ۰۸، ۱۳۹۱
تنها، تنهاست که میماند
امان از درهایی
که همیشه صدای رفتن میدهند
کاش ساکت و صبور بودند...
مثل پنجرهها
حس غریب (15)
حس سربازی که یک گلوله براش باقی مونده
و دو دشمن بهش نزدیک می شن
آبان ۰۴، ۱۳۹۱
قربانی
گوسفند بیچاره مردد مانده بود
میان گرگ ها
و چوپانی که به شرط چاقو میخریدش...
آبان ۰۳، ۱۳۹۱
...
من هر چه از چشم می افتد را اتفاق می نامم
از چشم من اشک
از چشم تو من...
مهر ۲۷، ۱۳۹۱
گدا
من دیوانه وار نیازمند نوازشم؛ نه دعای تو...
مهر ۲۳، ۱۳۹۱
فاصله ها
در تنهایی هایت
مراقب آدمهایی که نزدیکت میشوند باش...
گاهی دورتر از این حرفهایند!
مهر ۲۲، ۱۳۹۱
خفقان
هنوز هم صدایم در نمیآید
پس هستم!
مهر ۱۳، ۱۳۹۱
حس غریب (14)
حس یه باکتری که عاشق یک گلبول سفید بیگانه خوار شده
مهر ۰۹، ۱۳۹۱
ذکر اعظم
ذکر هفت روز هفته :
مرنج و مرنجان
مرنج و مرنجان
...
مهر ۰۲، ۱۳۹۱
آن پایین ها
بازدم یه نفس عمیق میشه آه
غم و عمق با هم رابطه ناگسستنی دارند
شهریور ۲۷، ۱۳۹۱
غمگینم مثل...
غمگینم مثل پیرزنی که فرمانده مغرور بازگشته از جنگ
پسرش را بیهوده به کشتن داده است
شهریور ۲۶، ۱۳۹۱
پیام بر
پيامبر من بودي
ولي فقط پيامهاي او را آوردي
يك بار هم پيام مرا مي بردي
شهریور ۲۴، ۱۳۹۱
پریشانی
حس مادربزگی که همه قصه هاش رو هم فراموش کرد...
ولی میل به قصه گفتن رو نه.
شهریور ۲۲، ۱۳۹۱
نفرین عاشق
عشق یعنی در اوج عصبانیت
وقتی می خوای نفرینش کنی
ناخودآگاه دعاش کنی
شهریور ۲۰، ۱۳۹۱
مرتد!
من از دين خارج شدم و او از عدالت
سرشار از خدا بودم ...
.كه چهار پايه را كشيد
شهریور ۱۵، ۱۳۹۱
حس غریب (13)
حس اون پرنده ای که توی قفسه ولی جفتش فرار کرده
سرگردونه بین غم و شادی
شهریور ۰۵، ۱۳۹۱
توفیق اجباری!
آدمایی هم هستند که خاصیت بومرنگی دارن
هرجوری پرتشون کنی باز برمیگردن پیشت.
شهریور ۰۳، ۱۳۹۱
مرهم
این فراموشی ها
رفتنت را حریف نیست
آغوشی دوباره باید...
مرداد ۳۱، ۱۳۹۱
گفتند، گفت (3)
به صخره گفتند: عبور آب فرسوده ات کرد
گفت: انحنای تازه تنم را دوست دارم
مرداد ۲۵، ۱۳۹۱
حس غریب (12)
حس یه چاله آب
که معنی کنار رفتن ابرها و ظاهر شدن خورشیدو می دونه
مرداد ۲۲، ۱۳۹۱
زلزله دیروز آذربایجان شرقی - اهر
دو روزه که پدر شده!
پدر دوتا بچه یازده ساله و هشت ساله
خودش پانزده سالشه...
مرداد ۱۹، ۱۳۹۱
گذشت زمان
در تلخیها کند باش،ولی بگذر
چون زمان
که از همه چیز بالاخره میگذرد...
مرداد ۱۷، ۱۳۹۱
آتش پاره
آتش پاره اي بودي
بر قله يك شمع
پنجره را كه گشودم
نبودي
مرداد ۱۵، ۱۳۹۱
حس غریب (11)
حس خالی شدن ناگهانی یک انسان لبریز
مرداد ۰۸، ۱۳۹۱
گفتند، گفت (2)
به باران گفتند: سیل نشو
گفت: سر راهم خانه نساز
تیر ۳۰، ۱۳۹۱
گفتند، گفت (1)
به سرو گفتند: درخت آزاد توئی؟
گفت: ریشه های عمیقم را ببین و مپرس
تیر ۲۶، ۱۳۹۱
حس غریب (10)
حس یه مسافر تنها توی یه شهر بزرگ
که مرحله تعجب از بزرگی شهرو پشت سر گذاشته
داره غم غربت شهرو تجربه می کنه
تیر ۲۴، ۱۳۹۱
صدایم باش
بلد بودم اگر
طوری به دنیا میآمدم
که نخستین گریهام
پژواک نام تو باشد
تیر ۲۰، ۱۳۹۱
حجله تاریک
نوعروس بختهای شوم را
چه به آراستگی؟
سیاهم کن مشاطه
تیر ۱۹، ۱۳۹۱
دک
یه آدمایی هم هستند که هیچ وقت ترکت نمیکنن
ولی بلدن کاری کنن
تا خودت یواش یواش ترکشون کنی...
تیر ۱۰، ۱۳۹۱
چه کنم؟ (13)
خدایا! کسی که دلش از خونه اش بگیره، خونه شو عوض می کنه
من که دلم از دنیا گرفته، چه کنم؟
تیر ۰۶، ۱۳۹۱
سرد وتنها
کویر دلش به کاکتوسهایش گرم است
یک زمین قطبی اما
در حسرت گرم کردن دانه ای یخ زده است.
خرداد ۳۰، ۱۳۹۱
حس غریب (9)
حس یه زنجیر که خسته است از زنجیر بودن
دلش می خواد بند کفش یه دختربچه بازیگوش باشه
خرداد ۲۷، ۱۳۹۱
چشمها را بايد شُست...
ضحاك قانون پادشاهي موروثي را بهم زد
شايد تاريخ نويسان فريدون ،مارها را بردوشش نهاده باشند
خرداد ۱۸، ۱۳۹۱
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خسته شده ام ازین همه دو رنگی
ازینکه همراه ِ همیشگیت هم
فقط به نفع خودش آنتن می دهد
نویسنده مهمان:
حمید
خرداد ۱۶، ۱۳۹۱
فرار مغزها
در روزگار ضحاك
مغزها فرار ميكردند از ترس مارها
امــروز فرار ميكنند از ترس دارها
خرداد ۱۴، ۱۳۹۱
آن مرد نیامد...
سلامتی اونایی که سالهاست مجبورند
برای بچه هاشون هم مادر باشند هم پدر
خرداد ۰۸، ۱۳۹۱
امتحان
من آن جزوه پاک نویس شده همکلاسیت نیستم
که کپی بگیری!
من برگی از دفتر چک نویستم
که بارها نوشتی و خط زدی...
خرداد ۰۵، ۱۳۹۱
...
تو دست هايت را باز ميكني
و بچه گنجشكي
با بال هاي بي پر
از لانه اش سقوط ميكند..
امید
چشم به راهم
مثل تنهایی که میداند کسی نخواهد آمد
ولی گوش به زنگ است هنوز
خرداد ۰۴، ۱۳۹۱
فیلتر شکن
من فیلترِ توام
بشکن مرا
خرداد ۰۱، ۱۳۹۱
وعشق صدای فاصله هاست
مشکل از اونجایی شروع شد که
یکی خیلی بود
یکی خیلی نبود...
اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۱
آن مرد
سلامتی اونی که
دیر اومد
.
.
.
ولی اومد.
اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۱
روز مادر
پروانه های حواس پرتی هستیم
سالی یکبار برای تقدیراز شمعهایی که شب و روز میسوزند کم نیست؟
اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۱
حس غریب (8)
حس سربازی که وسط میدون نبرد می فهمه
از جنس هیچ کدوم از طرفین نیست
نه سربازهای خودی، نه سربازهای دشمن
اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۱
حس غریب (7)
حس یه نابینا در تالاری پر از آینه کاری و چلچراغ های باشکوه
فروردین ۲۸، ۱۳۹۱
باز نیافت
دیر رسید پسرک
سر سطل زباله
ماشین شهرداری همه را خالی کرده بود
فروردین ۲۶، ۱۳۹۱
مذاكرات هسته اي
مساله 1+5 لاينحل نيست
اگر منطق دو دوتا چهارتا را فهميده باشيم
شنیدن کی بود مانند دیدن؟
بعضی ترانه ها هم هستن صدها بار شنیدیشون و برات تکراری شدن
ولی از یه جایی به بعد
تازه معنیشونو میفهمی
فروردین ۲۴، ۱۳۹۱
عاقبت
دلم را زدی!
عوضش از چشمم افتادی
یک_ یک مساوی!
چه غریبانه شکستم
به هوای اینکه پیرکس هستم
روی شعله آتش گذاشتندم
کسی از معمولی بودنم خبر نداشت
فروردین ۲۲، ۱۳۹۱
چپ یا راست؟
بعضیا هم تو جاده زندگی
عین ماشینی میمونن
که رانندش یادش رفته چراغ راهنماشو خاموش کنه!
فروردین ۲۰، ۱۳۹۱
تفاهم
اختلاف ما کم است عزیزم
چشمان من تر می شود
تو بهتر...
فروردین ۱۸، ۱۳۹۱
دیوانه و قفس
تعداد چوب خط های روی دیوار زندان
از حد که بگذرد
شبیه پنجره میشود
دیوانه ای از قفس می پرد...
فروردین ۱۴، ۱۳۹۱
سیزده
سبزه ای که گره زدم را گاوها خوردند
امشب گاوی هنگام نشخوار به آرزوهای محالش فکر خواهد کرد
فروردین ۰۸، ۱۳۹۱
عمیق تر از خاطره
به کویر گفتند: یک خاطره غمگین بگو
گفت:یادم می آید که روزی دریا بودم
همه به او خندیدند
فروردین ۰۷، ۱۳۹۱
حس غریب (6)
حس یه پله اضطراری
که از تنهایی و متروکه بودنش گله ای نداره
دعا میکنه اتفاقی واسه اهالی ساختمون نیفته
فروردین ۰۳، ۱۳۹۱
نوروزی از نو
نوروز شوخی مسخره ای بوده با ما
روز از نو روزی از نو...
اسفند ۲۹، ۱۳۹۰
صدات میاد اما خودت کجایی؟
نرم نرمک میرسد اینک بهار
یخ زده انگار
هنوزم روزگار...
اسفند ۲۶، ۱۳۹۰
حالم عوض میشه
حس یه سبزه
که میدونه بعد سیزده میندازنش دور...
اسفند ۲۴، ۱۳۹۰
حس غریب (5)
حس اسفند وقتی می گه
منو بذارید جزء فصل بهار
من بیشتر از خرداد بوی بهار میدم
ولی کسی به حرفش گوش نمیده
اسفند ۲۰، ۱۳۹۰
بهار بهار چه اسم آشنایی
شادم چون دخترکی
که از جشن عاطفه ها!هدیه گرفته
غمگین ،مثل همان دختر
... که لباس اندازه اش نیست
اسفند ۱۸، ۱۳۹۰
اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
خلوتم
مثل امامزاده ای که مدتهاست
دیگر نمیتواند شفا بدهد...
اسفند ۱۷، ۱۳۹۰
سرخی من از تو
دلم آتش گرفته بود
فکر کردی چهارشنبه سوری شده
از روی من و عشقم پریدی
اسفند ۱۶، ۱۳۹۰
دروازه هاي شكسته!
ميگفت: سلطان قلبم تو هستي...
يادم نبود چندتايي هم خدمتگزار و درباري دارد!
آن قلبش
اسفند ۱۵، ۱۳۹۰
ما را با خود ببر از کوچه ها
مشکل دنیا این است که
دل تنگی ها سریع تر از آدم ها رشد می کنند
اسفند ۱۲، ۱۳۹۰
دیالوگ
- همیشه چیزی هست که
- نه !
دیگر نیست ...
اسفند ۱۱، ۱۳۹۰
حس غریب (4)
حس فرشته ای که گناه های یک نفر رو ثبت نمی کنه
چون یک دل نه صد دل عاشقش شده
و می خواد توی بهشت در آغوش اون آدم باشه نه روی شونه چپش
اسفند ۰۹، ۱۳۹۰
حس غریب (3)
حس یه قبرستون که از مرگ می ترسه
و از بچگی دوست داشته مزرعه گندم بشه
اسفند ۰۶، ۱۳۹۰
معامله
عجیب ترین بازار دنیا
خود دنیاست!
پس میگیرد
ولی تعویض نمیکند...
اسفند ۰۵، ۱۳۹۰
در پناه هیچ
غریب تر از پرنده هایی که روی سیمهای لخت پناه می گیرند
کودکان برهنه ای هستند
که در سرمای خیابان
هیچ کس پناهشان نیست..
اسفند ۰۴، ۱۳۹۰
نافرجام
من
دستم به جایی بند نبود
او
... دلش
حس غریب (2)
حس درختی که تنها یه برگ براش باقی مونده
و بادی که شمردن بلد نیست
بهمن ۳۰، ۱۳۹۰
حس غریب
حس ماسه هایی که شبها توی بتون مسلح یه آسمانخراش
خواب دریا می بینند
بهمن ۲۹، ۱۳۹۰
گاهی کم می آید
اگر زندگی هم قلکی داشت
درونش سکه سکه شادی میریختم
برای روزهای مبادا...
بهمن ۲۷، ۱۳۹۰
پروازی دیگر
بادبادک با نخ اسیر می شود
بی نخ سرگردان
خوش به حال پرنده
بهمن ۲۳، ۱۳۹۰
تقسیم کار
عشق یعنی تقسیم کار
بر زمین کشیده می شوم
تا اسبت را به رخ بکشی
بهمن ۲۰، ۱۳۹۰
نفس تنگی
از عشقبازی گچ و تخته سیاه
کودکی به نام آسم متولد شد
و ریه های معلم ، او را به فرزندی قبول کردند
بهمن ۱۹، ۱۳۹۰
دوغ و دروغ!
هیچ بقالی نگفت ماست من ترشه
من ولی دنبال ماست ترش میگشتم!
بهمن ۱۸، ۱۳۹۰
خیانت!
آنکس که به دوست بیشتر میکند وفــا
جفای روزگار امانش نمیدهد!
بهمن ۱۵، ۱۳۹۰
در مسیر
باد دریا را طوفانی کرد
و در آغوش کوه آرام گرفت
بهایش را کشتی شکستگان پرداختند
بهمن ۱۳، ۱۳۹۰
مهره سوخته
زندگی مثل بازی مار و پله ست
گاهی برای صعود کردن
فقط باید سه بیاری!
بهمن ۱۰، ۱۳۹۰
پرواز با میله ها
عشق یعنی در قفس باشی
و از پرواز پرنده های دیگر لذت ببری
بهمن ۰۶، ۱۳۹۰
عود
رفتن مسئله ای است که
برگشتن از حل آن عاجز است
بهمن ۰۴، ۱۳۹۰
سردتر از زمستان
گنجشک را تکه نانی زنده نگه می داشت
عاشق را تکه دلی
دریغ کردند رهگذران
بهمن ۰۱، ۱۳۹۰
نیازمندیها (23)
به یک زخم کُشنده برای درمان زخم هایی که نمی کشند، نیازمندیم
دی ۲۸، ۱۳۹۰
اما با این حرفها، من نه گلشیفته را می فهمم، نه کسانیکه به او افتخار می کنند و نه کسانیکه فحش می دهند
اول به تو فحش می دهند،
سپس به تو می خندند،
بعدا تو را همراهی می کنند
و دست آخر، به تو افتخار می کنند...
گلشیفتگی!
بیانیه سایت گوگل:
ملت شیفته پرور ایران
خواهشا از سرچ عکس خانوم فراهانی بکشید بیرون
هنگ کردیم!
دی ۲۶، ۱۳۹۰
باید طعم تلخی را چشید تا مزه شیرینی دلنشین تر باشد
" جدایی " نادر از سیمین باعث
" آشنایی" سینمای جهان با سینمای ایران شد...
دی ۲۱، ۱۳۹۰
قاب عكس خالي
به اين دنيا آمدم كه عكست را نشان دهم
قاب خالي در دستم چه ميكند؟
اين دنياي من نيست
دی ۱۹، ۱۳۹۰
دنیای من نیست
از رنج می گوید
آنکه از یار می گفت
این دنیای من نیست
دی ۱۷، ۱۳۹۰
یکطرفه
دلتنگم
مثل مادربزرگ بیسوادی که
هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد...
دی ۱۵، ۱۳۹۰
همیشه نمناک
همیشه یک قطره شستشوی چشم کنارت بگذار
شاید کسی بگذرد که نخواهی اشکت را ببیند
دی ۱۳، ۱۳۹۰
زمستان است...
جای دوری نمیرفت
گاهی کبریتهایمان را
از دست دخترک کبریت فروش میخریدیم
دی ۱۲، ۱۳۹۰
هم بازی
در باز میشود
سری باز میگردد
کسی نیست
باد با خاطره ات همبازی شده...
دی ۱۱، ۱۳۹۰
خسته از خسته نبودن
دلش تنگ بود مرد بیکار
برای "خسته نباشید"های زنش ...
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)