مرداد ۲۶، ۱۳۸۹

Eyes Wide Shut

همیشه کارش همین بود؛
چشمانش را باز می گذاشت و تا می توانست رویا می دید
این روزها اما
چشمانش را می بندد و به تاریکی زل می زند.

۶ نظر:

  1. این روزها دوست چشمانش را ببندد و به تاریکی زل بزند

    پاسخحذف
  2. به یکی از معصومان وبلاگ :
    سلام

    قشنگ بود ...
    عنوانش هم خیلی خوب بود ...
    از همه قشنگ تر ساعت آپ کردن پست بود
    عجب حس و حالی داشتی نصفه شبی
    از اونم قشنگ تر داشتن جرأت آپ کردن پست تو نصفه شبه

    پاسخحذف
  3. با چشم باز و چشم بسته نمیشه رویا ندید. اگه واقعا یک صفحه خالی رو میبینه باید بهش تبریک گفت که ذهنشو خالی کرده از فکر به مرحله خیلی مهمی در عرفان و آگاهی رسیده . ولی همیشه تصور می کنیم ذهنمون خالیه همیشه پر از فکره

    پاسخحذف
  4. قلم زن:
    :)
    ایده:
    :)
    معمار آریایی:
    سلام، ممنون... جرات نبود، ترس از این بود که زودتر از ساعت مقرر، مطلبی آپ نکنم D:
    زروان:
    نگاهت خیلی مثبت بود، مرسی، اما منظور من دقیقا عکس نگاه تو بود، این روزها تاریکی و به رویا ترجیح میده.

    پاسخحذف
  5. هی هی مصی
    تو پست دادی؟
    می تونی تصور کنی من وقتی اسمتو دیدم چه حالی شدم ؟
    باورت می شه امروز فکر می کردم چرا رسماً هیچی نمیگی؟

    ساعتش برای ما یه دنیا معناس خاله :))

    خیلی خوب بود.. قشنگ بود
    ادامه بده تو می تونی :*

    پاسخحذف