اسفند ۱۵، ۱۳۸۸

برداشت آزاد

بعد درد آمد ، كلمه آمد ، حرف آمد و سرسام را محكم بستم ؛ كوفت

درد سرخ ، كلمه سرخ ، سرسام سرخ ؛ بگو ، بگو يواشكي سرخ مي شوي گاهي

مي خواستم نقطه نقطه در تو نطفه ببندم ؛ غم ِزمانه خورم يا فراق ِيار كشم؟

گاهي اتفاق نمي افتد ؛ پس به قدم زدن هاي طولاني من گوش بسپار

همه دوست ات دارند ؛ بميري؟

۱۲ نظر:

  1. این روزا یا نیستم یا نمیام
    میدونم
    ببخشید که اینطوریه اوضاع
    این پست هم توی کافی نت آپ شد
    اگه خواستین بحثی کنین روش من که شاید نباشم اما زروان اختیار تام داره تا جای من حرف بزنه
    نظر من به نظر ایشون نزدیکتره(!) :))

    پاسخ دادنحذف
  2. سلام
    -----------
    این روزا بادکنک دلم پر از هوای غم است...
    لطفا سوزنی بیاورید...
    -----------
    برداشت آزاد بود من هم سکانس آزاد گرفتم دیگه!
    لازم داشتم حداقل این یه جمله رو یا می گفتم یا جایی می نوشتم!

    پاسخ دادنحذف
  3. 1- ای بسوزه پدر عاشقی!
    به قول اون یارو که نمیدونم کیه ولی توی اتوبوس توی راهه گرمسار راننده ها زیاد میذارنش»
    عاشقی دَد بَردیه، من گرفتارش شدم!(میدونم اشتباهه ولی اون یارو خواننده به خدا همین و میگه!!)
    2- بعدشم نیستن با نبودن مگه جفتش یه معنی رو نمیده؟؟
    3- ای بابا طرف میخواد خودش رو خودکشی کنه؟؟
    4- عمو زروان از اونجایی که شما نماینده تام الاختیاری هرچه سریعتر جواب بده!

    پاسخ دادنحذف
  4. من در نگاه اول که جز یک حس نیمه مبهم چیز خاصی نفهمیدم روش یک تفکری می کنم بعد میام نظر اصلیم رو میدم .

    پاسخ دادنحذف
  5. @ماندالايز

    ماندالايز تو خدايي

    پاسخ دادنحذف
  6. نگاه@
    يعني خدا هم اينقدر مبهم حرف مي زنه؟
    پس با اين حساب زروان هم پيامبره
    منم ابو جهلم خوشبختم.
    ماندالايز@
    جملتو نفهميدم حال هم ندارم دربارش فكر كنم.البته قابل ذكر كه به نظر مياد تفكر عميقي پشت متنت خوابيده ولي من سطحم پائينتر از شماست كه نمي فهمم.

    پاسخ دادنحذف
  7. @پارسا

    سلام عمو جان به قول زروان عاشق و عشق و معشوقه كه عراقي گفته يكي هستن اينجا هم يه مقدار درست تر اگه نگاه كني ميبيني تفاوت ها اونقدر هم نيست كه بخواهي به القاب محدودش كنيم

    سطح شما هم از همه اينجا بالاتره هركي ندونه من ميدونم
    البته بودن يا نبودن مسئله در اين است مهم اين بود كه ماندالايز بعد از اين همه مدت يه پست گذاشت و كسي احساس نكرد كه ميتونه به نبودنش عادت كنه

    راستي تماس گرفتم وبلاگم رو دادم خيلي كوتاه و مختصر

    پاسخ دادنحذف
  8. من بعد از تفکری کوتاه در متن به این نتیجه رسیدم که این متن داره تلاش برای آفرینش هنری را شرح می ده . احتمالا شرح حال یک نفره که داره برای نوشتن درد می کشه و عاصی شده .
    این بمیری و کوفت هم نکته انحرافی قضیه هستند :)

    پاسخ دادنحذف
  9. ای بابا کاش من مطلبم رو گذاشته بودم!
    این جور که پیداست امروز همه سرشون شلوغه و کسی حوصله نداره!وقت خوبی بود که تا کسی نیست متن رو میذاشتم و کسی هم که نبود بخوندش و آبروم بره!
    حیف شد!

    پاسخ دادنحذف
  10. ميچيكو@
    الان ما از صبح زل زديم به اين متن ببينيم يعني چي
    بعضيها هم نظر نميدن كه مثلا نيستن تا معلوم نشه منظور نويسنده رو نگرفتن

    پاسخ دادنحذف
  11. @م.پارسا:
    خصوصی رو خوندی؟؟
    نه بابا انشاالله که اینجوری نیست.
    فعلا 5 نفر اینجان ببینیم مردش هستن که نظر بدن؟؟

    پاسخ دادنحذف
  12. ببخشید دیر اومدم واسه کامنت گذاشتن فقط پسرم گفته ازش حمایت کنم چون خودش نیس....


    خودم اصلا نفهمیدم چی می خواد بگه :)

    پاسخ دادنحذف