اسفند ۱۰، ۱۳۸۸

چه جوریه که

چه جوریه که
خدا خودشو جای  خیلی از آدمها نمی ذاره
ولی بعضی آدمها خودشونو جای خدا می ذارن؟

۳۳ نظر:

  1. از آنجایی که احتمالا این آغاز یک سری پست با این سبک و عنوان خواهد بود. هر نوع نقد در مورد زبان بکار رفته و نگارش و ... برای من بسیار مفید خواهد بود. حتی نکاتی که ممکن است جزئی به نظر برسند می توانند خیلی کمک کننده باشد.نقد و نظرتان را دریغ نکنید. ممنون

    پاسخحذف
  2. خیلی تاثیر گذار نبود
    قیاس مناسبی هم بین خدا و آدما دیده نمیشه
    اینجا به زشتی عمل آدما پی برده میشه ولی نمیشه خدا رو وارد این بازیا کرد و براش تعیین تکلیف کرد!!!
    البته منو ببخشیدا ولی من نتونستم با این کارتون ارتباط برقرار کنم

    پاسخحذف
  3. به نظر من اگه هر آدمی واقعا آدم باشه میتونه نشونه ای از خدا باشه ....پس خدا هم میتونه خودشو تویه پوست ما بذاره اما اینکه آدم ها عادت کردن در هر صورتی جا پای خدا بذارن حرفیه که نمیشه با هاش مخالفت کرد...

    من از ادبیات چیزی نمی دونم اما از این شکل عنوان که بخشی از خود متن هست خوشم اومد

    پاسخحذف
  4. @ سمیه
    ممنون از نظرت . اگه در مورد شکل کار و اینکه میتونه ادامه پیدا کنه یا نه هم نظرتو بگی واقعا لطف می کنی. دوست نداشتن کار که معذرت خواهی نداره . فقط همین رو می گم که قسمت اول جمله فقط آن معنایی را نمیده که شما برداشت کردید ولی تفسیر شما هم غلط نیست
    @ سارا
    ممنون از نظرت بخصوص نظرت در مورد شکل کار .جمله اول می تونه این معنایی که تو گفتی را داشته باشه می تونه معنای دیگه ای داشته باشه.قسمت اول به آن سر راستی که در نگاه اول به نظر میاد نیست

    پاسخحذف
  5. ولی من فکر می‌کنم اتفاقاً خدا خودش رو جای آدم‌ها می‌گذاره و اساساً مگه می‌شه بدون توجه به موقعیت افراد در موردشون قضاوت کرد؟ و بنظر من هم فی‌نفسه این که کسی خودش رو جای کس دیگه بگذاره بد نیست اما چون انسان اصلاً نمی‌تونه موقعیت خدا رو درک کنه براش مقدور نیست که این کار رو بکنه و اگر به خیالش چنین کاری رو داره انجام می‌ده مسلماً به انحراف کشیده می‌شه.
    در مورد این‌که آیا این پست می‌تونه نمونه‌ای باشه برای پست‌های مشابه؛ بله چرا ممکن نیست و اتفاقاً من فکر می‌کنم قالب کلی‌ش طوریه که می‌تونه معانی جالبی رو متولد کنه.

    پاسخحذف
  6. من موافق نيستم شما دقيقا مخالف واقعيت جريان موجود رو بيان كرديد

    پاسخحذف
  7. سلام به همه
    راستش من نفهميدم كه اين كار بعضيها كه خودشونو جاي خدا ميذارن خوبه يا بد.اگه منظورت اينه كه بعضي ها مي خوان خدايي كنن و همه رو زير يوغ (هم با غ نوشته ميشه هم با ق )خودشون بگيرن خب كار بديه ولي اين وظيفه تك تك آدماست كه خودشونو نه جاي خدا بلكه عين خدا بكنن.قضيه سيمرغ توي منطق الطير عطار كه يادت هست.وقتي اون 30تا پرنده تمام سختيها رو تحمل كردن و به بالاي قله رسيدن كه سيمرغ رو ببينن فقط خودشونو ديدن و فهميدن كه سيمرغ خودشونن

    پاسخحذف
  8. @ اغلن
    درسته اغلن جان اینکه کسی خودش را جای آدم دیگه ای بذاره خیلی خوبه ولی به نظر من خدا خودش را جای آدمها نمی گذاره ولی دلیل این کارش بی توجهی نیست یک دلیل فلسفی عرفانی خاص داره که این کارو نمی کنه . در مورد دوم هم که کاملا باهات موافقم. از نظرت در مورد شکل کار هم خیلی ممنون
    @ معمار آریائی
    به نظر من خدا نخوابیده . خدا اگه خدا باشه نمی تونه بخوابه یعنی اصلا نیاز به خواب نداره
    @ نگاه
    نظرت در مورد پست من بود یا کامنت معمار آریائی ؟ اگه یک کم بیشتر در مورد نظرت توضیح بدی در مورد شکل کار و قابلیت ادامه پیدا کردنش هم نظر بدی خیلی عالی میشه.

    پاسخحذف
  9. درباره ادبيات كار كه من معمولا نظر نمي دم چون فكر مي كنم اين جمله به همين شكل توي ذهن نويسنده متولد شده و براش احترام ميذارم.
    از طرف ديگه با شكل كار موافقم ادامه دادن اين بحث مفيده .البته من توي كامنت قبليم اين پست رو به دو قسمت تقسيم كردم كه اگه به شكل قسمت دوم باشه من با اشتياق بحث رو مي پذيرم.

    پاسخحذف
  10. نمیدونم خدا خودشو تا حالا جای آدمها گذاشته یا نه
    ولی می دونم که خیلی ها خودشونو جای خدا میذارن
    خدایی می کنند
    خدا زیادی صبوره گاهی

    پاسخحذف
  11. @زروان

    متأسفانه اكثر آدم ها خودشون رو جاي خدا ميگذارن و عده معدودي هستن كه به قول پارسا به اين باور رسيدن كه بايد عين خدا باشن ولي واقعيت قضيه اينه كه خدا تا خودش رو جاي ما انسان ها نگذاره هيچ كدوم از دردهاي ما رو درك نميكنه البته درباره اين موضوع نميخوام بيشتر بحث كنم

    درباره سبك كار هم بايد بگم كه من اينكاره نيستم كه بخوام نظر بدم اصولا من با كوته نوشت هاي شما بيشتر ارتباط برقرار ميكنم

    پاسخحذف
  12. @ م.پارسا
    انتظار جواب صریح که نداری ؟ ولی باید دید کی خودش را جای چه خدایی می گذاری ؟ تفاوت فرعون و منصور حلاج در انا الحق گفتن نبود. هر دو انا الحق می گفتند تفاوت شون در درکی که بود از خدا داشتند.خدای فرعون ظالم و خونریز و محدود بود و خدای منصور عاشق و دوست داشتنی و بی نهایت. آن سی مرغ عطار هم سیمرغ شدن ولی خودشون را سیمرغ فرض نکردند.اگه خودشون رو سیمرغ فرض می کردند یا خودشون جای سیمرغ می ذاشتند هیچ وقت از سی مرغ به سیمرغ تبدیل نمی شدند.نمی دونم تونستم منظورم را برسونم یا نه . نظرت رو در مورد شکل کار هم بگو لطفا
    @ قاصدک
    به نکته خیلی خوبی اشاره کردی . خدا بیش از حد درک ما صبوره و این یک نکته کلیدیه و دلایل خاصی داره

    پاسخحذف
  13. معمار آريايي@
    خداي خودتو با خداي من جنگ ميندازي؟خداي منم زميني خوابش ميبره و گشنش ميشه .زن ميگيره و بچه دار ميشه.تازه بهش خون و فلفل هم ميدم كه وحشيتر بشه.كلا جونوريه براي خودش......البته شنيدم يه خداي ديگه اي هم هست كه هميشه بيداره .چيزيم نمي خوره.زن و بچه هم نداره.مخلص كلام اينكه شيش دانگ حواسش به " اونايي كه به عنوان خدا انتخابش كردن" هست.

    پاسخحذف
  14. @ نگاه
    فقط یک سوال. آیا خدا در مقام خدایی خودش نیازی داره که درد های ما رو درک کنه ؟ آیا خورشید خودش رو جای تک تک درخت ها می گذاره یا اینکه فقط بی دریغ می تابه.از نظرت در مورد شکل کار هم ممنون

    پاسخحذف
  15. @زروان
    جوابت به م.پارسا خیلی جالب بود
    یاد یه قسمتی از کتاب "روی ماه خداوند را ببوس" از مصطفی مستور افتادم که میگه :
    خدای بعضی ها حتی یک سرماخوردگی ساده رو نمی تونه شفا بده ولی خدای بعضی ها کاری می کنه که اونها با حشرات حرف می زنند و سنگینی بال فرشته ها رو روی دوششون احساس می کنند ، خدای بعضی ها حتی نمی تونه یه شغل کوچیک براشون دست و پا کنه ...

    پاسخحذف
  16. من امروز رو مود کامنت گذاری و بحثم خدا به داد خودم و شما برسه :))
    یک نکته ای در مورد کامنت نگاه به نظرم رسید بد نیستم بنویسم.اکثر پست های وبلاگ ما ادبی هستند در این میان پست های بهانه یک استثنا هستند که لحن عامیانه تر و خودمانی تری دارند و در گودر هم طرفدار پیدا می کنند. من به این موضوع فکر کردم و عمدا در کنار کوته نوشت های ادبیم می خوام به زبان عامیانه نوشتن را هم تجربه کنم برای همین ایده چه جوریه که... به ذهنم رسید. هدف این نوع کار فقط اینه که مخاطب به این فکر کنه که واقعا چه جوریه که ...
    البته اولیش زیاد عامیانه نشد ولی بازم خود پست نیاز به رمزگشائی نداره و راحت درک میشه ممکنه پیدا کردن جوابش سخت باشه

    پاسخحذف
  17. من این متن رو همین الان جایی خوندم ، دوست دارم شما هم بخونید . من که خوشم اومد .
    .....

    خدا گفت : لیلی یک ماجراست ماجرایی اکنده از من ماجرایی که باید بسازیدش

    شیطان گفت : یک اتفاق است بنشین تا بیفتد

    انها که حرف شیطان را باور کردند نشستند و لیلی هیچگاه اتفاق نیفتاد

    مجنون اما بلند شد ورفت تا لیلی را بسازد

    خدا گفت : لیلی درد است درد زادنی نو تولدی به دست خویشتن

    شیطان گفت : اسودگی است خیالی خوش

    خدا گفت : لیلی رفتن است عبور است و رد شدن

    شیطان گفت : ماندن است و فرو رفتن در خود

    خدا گفت : لیلی جستجو است نرسیدن است نداشتن و بخشیدن

    شیطان گفت : خواستن است گرفتن و تملک

    خدا گفت : لیلی سخت است دور از دست ..دیر است

    شیطان گفت : ساده است همین جایی و دم دست... و دنیا پر شد از لیلی های زود لیلی های ساده هر جایی... لیلی های نزدیک لحظه ای

    خدا گفت : لیلی زندگی است.. .زیستنی از نوعی دیگر

    و لیلی جاودانی شد... شیطان هم دیگر نبود..

    .مجنون زیستن از نوع دیگر را برگزید

    و میدانست که لیلی تا ابد طول می کشد.........

    پاسخحذف
  18. @زروان

    شما خدا رو با خورشيد نمتوني مقايسه كني خورشيد تنها يك صفت داره ولي خدا هزار و يك صفت داره اين دوتا از يك جنس نيستن كه بشه با هم مقايسه بشن

    يه مقدار به صورت رياضي به قضيه نگاه كن شايد بهتر باشه قوانين مجموعه ها و صفاتشون و زير مجموعه ها و صفات و محدوديت هاشون بحث كل و جزء و ... نميدونم شايد مي گيري من چي ميگم نيازي به باز شدن بيشتر اين بحث نيست چون جنبه اعتقادي پيدا ميكنه و من هيچ گاه در مورد مسائل بنيادي اعتقاديم با كسي بحث نمي كنم

    البته اين نظر شخصيه شماست شايد هر كسي خداوند رو يك جور خاصي با نگاه خودش و با دستگاه مختصات خودش ميبينه چيزي كه من مي بينم مطمئنا با چيزي كه شما مي بيني متفاوته باور هاي من چيزي جدا از نظر شماست

    پاسخحذف
  19. @ قاصدک
    خیلی قشنگ بود. منبعش را هم اگه بنویسی خیلی عالی میشه.
    @ نگاه
    عمو درک می کنم که نمی خواهی بحث کنی و دلیلت برام آشنا و خیلی قابل احترامه .ولی خورشید هم فقط یک صفت نداره شما از هر زاویه ای که بهش نگاه کنی یک صفت و یک تعریف ازش پیدا می کنی. به نظرم خدا در چهارچوب منطق و ریاضی جا نمیشه.ولی خدای من و خورشید از نظر تابیدن یکسان و بی چشمداشت به هم شبیه هستند

    پاسخحذف
  20. @زروان جان

    من به اين شعر خيلي اعتقاد دارم كه مولانا مي گه

    پاي استدلاليان چوبين بُود
    پاي چوبين سخت بي تمكين بُود

    ولي تا همون جايي كه مي شه استدلال كرد هم بايد بگم بهتون كه خوب اگه هربار زاويه نگاهمون رو عوض كنيم باز هم به هزار و يك صفت ديگه مي رسيم كه با خورشيد قابل مقايسه نيست

    خداي من وجوديه كه مثل خورشيد فاني نباشه خداي من هميشگيه هميشه باهامه از حرارتش نميسوزم فقط توي يه فاصله خاص نميشه تحملش كرد كه دورتر بري انوار لطفش به قدر كافي بهت نرسه و نزديك تر بري انوار لطفش كبابت كنه
    نميدونم قوانين انتقال حرارت رو ميدوني يا نه

    ميزان انرژي تشعشع خورشيد با فاصله با هر نقطه اي به توان چهار نسبت داره كه اين مصداق صحبت بالاي منه

    نمي خوام وارد بحث هاي فيزيك و رياضي بشم ولي خداي من اون وجوديه كه كامله نه اينكه فقط بتابه زيبا باشه گرم باشه حس خوبي باشه خداي من از خودم به خودم نزديكتره خداي من وجوديه كه بهم اعتماد به نفس ميده فقط به اون شك ندارم فقط روي اون مي تونم صد در صد حساب كنم و ...

    اين ها رو گفتم كه بدوني در همين منطق رياضي هم با نوشته شما مشكل دارم البته بازم مي گم اين نظر شخصيه شماست و اينكه من اصولا در بحث ها وارد نميشم به اين خاطره كه معتقدم واقعا اعتقاد هر كسي براي خودش محترمه و بر اين باور حضرت خيام هم هستم كه فرمودند

    جمعي متفكرند در مذهب و دين
    قومي به گمان فتاده در راه يقين
    مي ترسم از آنكه بانگ آيد روزي
    كي بيخبران راه نه آن است و نه اين

    پاينده باشي

    پاسخحذف
  21. @ نگاه
    خدا هم اگه بدون کسب ظرفیت لازم بهش نزدیک شی از خورشید سوزاننده تره.این همه تاکیدی که تو عرفان بر کسب ظرفیت و سلوک هست واسه این نیست که خدا دلش خواسته آدمها سختی بکشند تا قدر آن را بدونند بلکه برای اینه که اگه ظرفیت ایجاد نشه در برابر عظمت خدا فرد از پا در میاد و نیست میشه. در مورد فانی بودن باهات موافقم ولی در مثل مناقشه نیست.
    گفتی خدای من وجودیه که فقط به اون شک ندارم ، واقعا خوشا به سعادتت . کاش من هم مثل تو بودم چون همه یقین های من از شک گذشته اند و می گذرند ؛ به نظرم یقینی واقعا یقینه که از شک شروع شده باشه.
    فکر نمی کنم تفاوت ماهوی زیادی در نظرات ما باشه همون بحث عنب و انگوره که مولانا میگه.

    پاسخحذف
  22. به نظر من اگه خدا خودش جای آدما نذاره ...نمیتونه دعاهاشونو برآورده کنه...اصلا مگه میشه "کل"..."جزء" رو در برنگیره؟؟؟
    ولی فکر نکنم کسی بتونه خودشو جای خدا بذاره...یعنی جزءنمیتونه کل باشه
    کامنت بچه ها رو نخوندم هنوز

    پاسخحذف
  23. @زروان

    در اين كه تا ظرفيت پذيرش خداوند رو كسي نداشته باشه نميتونه به سمتش درست (تأكيد مي كنم) درست حركت كنه شكي نيست احساس كردم كه اگه بخوام اين مطلب رو بيان كنم توضيح واضحاته

    ولي شما تصور كن اگه به جاي اينكه توي سياره زمين بوديم يك سياره اينطرف يا اونطرف بوديم ديگه هيچ وقت خدا رو با خورشيد مقايسه نميكردي چون يا از خورشيد زده ميشدي و اي خورشيد برات خيلي كمرنگ بود

    خداي من خداييه كه با ساخته هاي دست خودش خودش قابل مقايسه نيست شايد اون ها رو بشه تا حدي اون هم در برخي از زمينه ها با خدا مقايسه كرد ولي بر عكسش نادرسته

    Only P ===> Q

    درباره شك هم برات بگم كه من چندين سال پيش از اين شك ها گذشتم به بيابان ها زدم و كتاب ها خوندم و مدت ها، عميق فكر كردم تا به يك نتيجه اي رسيدم كه ديگه كوه هم نمي تونه تكونم بده چون اين راه رو رفتم ولي باز هم با قسمت اول نوشته شما مخالفم اين بحث ها كه انجام داديم تغييري در نظر من نميده

    پاسخحذف
  24. پس این پارسا کجا رفت؟
    @ بهانه
    سوال من دقیقا در مورد همین براورده شدن دعاست .چرا دعای خیلیها را براورده نمی کنه ؟رابطه خدا واقعا با انسان رابطه جزء و کله ؟
    @ نگاه
    به نظر من خدا تفاوت ذاتی با مخلوقاتش نداره تفاوت صفاتی داره.انسان خدای محدود و خدا انسان بی نهایت است.p میدهد q و بالعکس
    معشوق و عشق و عاشق هر سه یکی است اینجا
    چون وصل در نگنجد هجران چه کار دارد؟
    این نظر من در مورد قسمت اوله پسته.
    @ قاصدک
    خیلی بحث سنگینی شد . خاله لطفا یکی از آن کامنت های قشنگت را به عنوان پست بذار لذت ببریم

    پاسخحذف
  25. در نظر بازي ما بيخبران حيرانند
    من چنينم كه نمودم دگر ايشان دانند
    عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي
    عشق داند كه درين دايره سرگردانند
    جلوه‏گاه رخ او ديده‏ء من تنها نيست
    ماه و خورشيد همين آينه مي‏گردانند
    وصل خورشيد به شب پره‏ء اعمي نرسد
    كه در آن آينه صاحب نظران حيرانند
    مفلسانيم و هواي مي و مطرب داريم
    آه اگر خرقه‏ء پشمين به گرو بستانند
    عهد ما با لب شيرين دهنان بست خدا
    ما همه بنده و اين قوم خداوندانند
    لاف عشق و گله از يار زهي لاف دروغ
    عشقبازان چنين مستحق هجرانند


    عمو زروان ما هستيم داريم لذت مي بريم.من كه بنده ناچيز اونم دارم از تلاش شما براي نشون دادن عشقتون به خدا لذت مي برم خوش به حالش.مثل يه معشوقه اي كه زير بيد مجنون نشسته و زلفاشو داده به دست باد و يه كتاب شعر گرفته توي دستش و زير چشمي داره عاشقاشو كه دارن براي به دست آوردنش تلاش مي كنن رصد ميكنه.

    پاسخحذف
  26. @زروان
    آپ کردم خاله
    فقط بخاطر تو

    :)

    پاسخحذف
  27. @زروان

    با توجه به جمله شما كه مي گين انسان خداي محدود و خدا انسان بي نهايت است پس اون استنتاج شما اشتباهه يعني هيچ گاه نميشه از اين جمله اين نتيجه رو گرفت

    P <===> Q It's Wrong

    در اينكه مخلوقات خداوند از ذات او نشأت گرفته اند هيچ شكي نيست اين هم يكي از قوانين مجموعه هاست كه باز توضيح واضحات بود يعني جزئي از كل هميشه از همون جنسه با صفات كمتر ولي به واسطه برخي از صفات كه در انسان ها وجود نداره به ندرت انساني در دنيا بوجود آمده كه بتونه همون ذاتيه رو حفظ كنه كه در قرآن به اون آدم ها در هر زماني اوتاد لقب داده شده كساني كه مانند ميخ زمين بر وجود آنها استوار است

    بنابراين

    Only P ===> Q

    بعد هم اين شعر براي كساني است كه به درجه شهود رسيده باشند كه خوب

    آن را كه خبر شد خبري باز نيامد

    پاسخحذف
  28. @ نگاه
    نگاه جان ذات حفظ کردن نمی خواد و قابل از دست دادن هم نیست.صفته که از دست میره و به دست میاد.هیچ کس نمی تونه ذات خدائیش را از دست بده. در جهان بینی من هر جزئی در این عالم خود یک کل است و دقیقا مشابه با کل بی نهایت است . این با قوانین مجموعه ها توجیه پذیر نیست . فکر نمی کنم ما بتونیم همدیگر را قانع کنیم ولی بحث خیلی خوبی بود لذت بردم

    پاسخحذف
  29. @زروان

    منظور من از همون ذاتيه، شفافيت خدايي بود شايد خوب بيان نكردم

    در مورد جزء و كل هم حرف شما نادرست نيست هر جزئي ميتوني كلي باشه براي زير مجموعه هاش كه خوب اون كل ها جزئي هستن براي كلي بزرگتر كه الان مثالي ميزنم براتون

    شما بزرگترين فضايي كه به ذهنتون ميرسه چيه مي خوام با هم به ترتيب در نگاه انسان كنوني اين فضا رو كوچيكترش كنيم:

    .
    .
    .
    مجموعه همه كيهان و كهكشان ها
    كهكشان راه شيري
    منظومه شمسي
    كره زمين
    انسان
    مولكول
    اتم
    الكترون
    كوارك
    نوترونيوم
    .
    .
    .

    انسان از نگاه خودش مي بينه يعني دستگاه مختصات انسان نگاه خودشه

    كوچيكتر رو با ميكروسكوپ و بزرگتر رو با تلسكوپ مي بينه

    خوب حالا جات رو عوض كن يعني دستگاه مختصات خودت رو بگذار مثلا كوارك نميدونم كهكشان راه شيري

    تفاوت نگاه شما اينه كه به جاي اينكه بيايي مراحل تغير يافته رو با ميكروسكوپ ببيني از اون طرفش يعني وقتي مثل تلسكوپ بهش نگاه مي كني بايد ببيني نميدونم متوجه ميشي يا نه

    يعني تفاوت اينه كه همون ميكروسكوپ با يك جابجايي معكوس نقش يك تلسكوپ رو داره زماني كه بخواهي همون جاي اوليه رو نگاه بكني

    با اين تفاسير حالا به مجموعه ها نگاه كن اونوقت به حرف من ميرسي

    كوارك ها هم براي خودشون قوانين منظم دارن كه از ديدگاه نوترونيوم با تلسكوپ و از منظر الكترون با ميكروسكوپ ديده ميشن

    اين يعني تأييد قسمتي از حرف شما كه گفتين هر جزئي براي خودش يك كل محسوب ميشه البته فراموش نكنيد كه بالاي همه اين كل ها جايي كه سه تا نقطه گذاشتم خداوند قرار مي گيره كه شامل همه اينها ميشه

    اين همون خداي منه حالا شما خداتون هرجايي كه واقع است نظر شخصيه شماست

    در عالم شهود بله مي دونم فخرالدين عراقي خيلي چيزهاي قشنگي گفته كه دنيايي پشت اون هست مثلا:

    هر نقش، که بر تخته ی هستی پیداست آن
    صورت آن کسیست کان نقش آراست

    دریای کهن چو بر زند موجی نو
    موجش خوانند و در حقیقت دریاست

    ولي باز اين مال كساييه كه به اون درجه مي رسنكه البته اين افراد خيلي معدود هستن در هر زمان

    البته در اين مطلب كه ما نميتونيم همديگه رو قانع كنيم كاملا موافقم ولي خواستم بگم كه بخش كوچيكي از تفكرات من از كجا نشأت گرفته اند

    موفق باشين و استوار

    پاسخحذف
  30. @ نگاه
    چیزی که من از ذات مد نظرمه با شفافیت یا معصومیت فرق میکنه . اصولا چیزی که من می گم ماورای نیک و بده . هستی ماورای زمان و مکان و بی نهایت. این آن ذاتیه که ما درش با خدا شریکیم.
    دقیقا متوجه منظورتون شده بودم . من می گم در درون هر شیئی مدل کاملی از کل کائنات هست.چیزی که شما در مورد جزء و کل گفتید بدیهی بود مسلمه که هر جزئی واسه زیرمجموعه هاش کل محسوب میشه ولی مقصود من اصلا این نبود. نظر من این همانی بین جزء و کله.یعنی انسان دقیقا کل کائنات را در خودش داره.

    باز هم تاکید می کنم که این شناخت مخصوص عرفا نیست جدا کردن عالم شهود و عالم ماده را اصلا قبول ندارم.من مخالف اینم که بگیم خب یک عده عارف بوده اند یک حرفهایی زدند که هیچ کاربرد عملی نداره مخصوص یک عده خاصی است . عرفان یک دید و یک جهان بینیه و به درد هر کسی در هر درجه از معرفتی می خوره و همه باید دیر یا زود عازم این راه بشیم. اصلش هم یک جمله ساده است : تو او هستی.

    پاسخحذف
  31. @زروان

    درباره پاراگراف اول شما بگم كه خوب اين مسئله از قرآن نشأت مي گيره چيزي نيست كه من خلافش رو گفته باشم يعني وجود ما ماوراي زمان و مكانه البته بعد فيزيكي انسان رو فراموش نكنيد

    ولي با هماني بين جزء و كلي كه شما گفتين كاملا مخالفم

    درسته كه انسان در آينه وجودي خودش مي تونه بازتابي از همه كائنات رو ببينه ولي اين نه اينه كه همه اون كائنات در اون وجود دارن كه خوب انوقت رابطه ظرف و مظروف زير سوال ميره ولي اون آينه تمام نماست و هر چيزي در اون پيداست

    من جداكننده چيزي از چيز ديگه اي نيستم ولي به اين معتقدم كه اگه به قول شماها كه در راه عرفان قدم برميداريد هفت مرحله دارين يا هفت شهر عشق

    اين هفت مرحله مثل طبقات يك هرم مي مونه كه فرمول افزايش اون n ^ m كه n,m هم اعداد كوچيكي نيستن

    اين يعني اينكه اكثر بشر در قاعده پاييني اين هرم قرار دارن و تنها عده محدودي هستن كه بالاي اين هرم هستن

    عده اي سعي مي كنن و از اين قاعده بر اساس عرفان عملي بالا مي رن عده هم كه تنها به عرفان نظري اكتفا مي كنن تا جايي بالا ميرن و عده هم كه استدلال گرا هستن باز هم تنها تا جايي پيش ميرن ولي اكثر قريب به اتفاق انسان ها در كف اين هرم تا واپسين لحاظات زندگي به سر مي برن و به اين چيزها هم حتي فكر نميكنن

    البته اينطوري عنوان كردم چون معتقدم كه عرفان يك جهان بينيه كه خيلي هم قبولش دارم ولي اين رو هم مي دونم كه تعداد افراد در بالاي هرم قابل مقايسه با پايين هرم نيست

    خوب اونها هم جهان بيني هاي خاص خودشون رو دارن فقط كه نميشه گفت راه عرفا درسته

    باور اينكه من او هستم يك باور درسته كه تنها در حد حقيقي افراد كمي در طول تاريخ اون رو داشتن

    مثل اينه كه بگيم خوب اسم اعظم خداوند هست الله ولي باور اون باعث ميشه كه ما بتونيم از قدرتش استفاده كنيم

    يعني اينكه زماني كه انسان ها با تمام وجود به اعتقاداتشون باور داشته باشن خيلي بهتره كه بدونن راه درست رو حتي ولي به درجه باور نرسن

    و در نهايت تا صبح هم كه بحث كنيم زروان جان هيچ فايده اي نداره هر كي ساز خودش رو ميزنه

    اميدوارم در راهت استوار و ثابت قدم باشي

    پاسخحذف
  32. زروان ميگه انگور
    نگاه ميگه عنب
    پس منم ميگم اوزوم
    فكرشو بكن مولانا و شمس هم از اين بحثها داشتن فقط كمي در سطح بالاتر و البته ايمان بيشتر به حرفاشون

    پاسخحذف