اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۹

هِی ، تو !

یک بار نامت را نوشتم ، انگشتم تاول زد !
نخواه صدایت کنم

۲۱ نظر:

  1. دیدم پست نذاشتید ، آپ کردم
    هروقت کسی خواست پست جدید بذاره

    پاسخحذف
  2. قشنگ بود. تصویر و ایده اش خیلی جذابه ولی من یک پیشنهاد دارم :
    با توجه به عایق بودن مداد و خودکار و برای القای حس اینکه نامت را با انگشت نوشتم و نه مداد و خودکار جمله زیر به نظر بهتر منظور رو تداعی می کنه

    نامت را روی برف (ماسه ؛ دیوار) نوشتم...

    پاسخحذف
  3. نامت را روی آب نوشتم از اینها که در بالا گفتم شاید قشنگ تر باشه

    پاسخحذف
  4. با عرض پوزش، به عنوان یه خواننده یکی و تا انتقاد کوچیک دارم.

    بعضی وقتا بنظر میاد فقط برای خالی نبودن عریضه پست میزارین. در کل من فکر میکنم کمیت پستهای اینجا به شدت از کیفیتش پیشی گرفته.
    و نکته دیگه اینکه، حالا که در مورد چگونگی استفاده و قرار گیری واژه ها در جمله بحث میکنید، چه بهتره که این بحث ها درون گروهی باقی بمونه. مثلا توی همون وبلاگ به همه بگو. و بعد که نتیجه گرفتین کار آخر رو بزارین. این میشه یه مینمال گروهی که تجربه جدیدی هم هست.

    پاسخحذف
  5. عمو ميلاد@
    كار به كسي نگو پيامبر گونست يعني انسان سازيه
    ما ميخوايم همه بدونن اينجا چه خبره و سيكل ساختن يه مينيمال خوب رو به عينه ببينن
    الان توي تجارت چيزي درست شده به اسم شركتهاي شيشه اي يعني همه همه رو مي بينن حتي مشتري بذار ما ضايع شيم ولي دونفر دوتا چيز ياد بگيرن:)

    پاسخحذف
  6. @میلاد
    ممنونم از نقدت میلاد جان ، پوزش برا چی ؟!
    در مورد تذکر اولت ، گاهی این به نظر خودم هم میاد
    و شاید همین الان هم اتفاق افتاد
    در مورد همین پست میتونم بگم دیروز به ذهنم رسید و خیلی خوشم اومد ، توضیحی براش ندارم چون حس می کنم هر کسی میتونه یه جور بهش نگاه کنه
    ولی می تونستم نذارمش

    در مورد صحبت دوم ، راستش این به ذهن خودمون قبلا رسیده بود
    و بچه ها انجامش میدادند ، گاهی پیش میاد اونور پست خودشونو میذارن و از بقیه برای ادیتش کمک می خوان ، خیلی هم خوبه ، این برمیگرده به روحیه ی افراد ، در مورد خودم گاهی همون مدلی که اول مطلب رو نوشتم فقط دوسش دارم و باهاش ارتباط برقرار می کنم ، تغییر که می کنه دیگه دوسش ندارم ، شاید این یه ضعف باشه در نوشتن ، نمیدونم
    ممنون از توجهت و اینکه به فکر بهتر شدن اینجا هستی
    :)

    @زروان
    اونطوری هم که گفتی خوبه
    مرسی

    @م.پارسا
    تابلو بود ، نه ؟
    ;-)

    پاسخحذف
  7. @م.پارسا
    جون من اگه پست ضایع ست عوضش کنم !
    میتونم متنش رو عوض کنم
    چند تایی الان دارم
    ها ؟
    نظرت چیه ؟

    پاسخحذف
  8. @ قاصدک
    پست خوب و عمیقیه چرا عوضش کنی؟ من دوستش داشتم

    پاسخحذف
  9. @قاصدك

    ببخشيد خاله ولي زماني كه يه پست ميگذاري براي نوشتت احترام قائل باش

    يا پست نگذار

    يا اگه ميگذاري بهش احترام بگذار

    البته بگم كسي ناراحت نشه چون اين پست به نظر من به نسبت خيلي از پست هايي كه توي اين مدت گذاشته شده بهتر و قوي تره

    به واسطه نقد ديگران خودسانسوري نكن خاله جان

    ممنون

    پاسخحذف
  10. به نماینده شرکت q&q میلاد:
    شنیدی میگن اول بهار غنچه ، تمام سرمایه ی یه گله ...
    بعدش باز میشه و ...
    حکایت اینجاست ...

    به 4 ساله ای که وزن معرفتش از وزن خودش بیشتره :
    سلام
    چطوری؟
    از قول من به قاصدک بی امان بگو ...
    دل اگر دل باشد تاول که هیچ مردن برایش کم است ...
    صدایش کن ...

    پاسخحذف
  11. معمار آريايي@
    خوب خودت بگو
    مگه قهري باهاش؟
    خاله گوشش براي شنيدن ديگران هميشه آمادست

    پاسخحذف
  12. معمارآريايي@
    امروز ساعت 4 با نگاه ميريم نمايشگاه هستي؟

    پاسخحذف
  13. @نگاه و زروان
    چشم ، مرسی

    @معمار آریایی
    بی امان چرا ؟!
    ........
    قشنگ گفتی خاله

    پاسخحذف
  14. به نگاهی که نگاهم به نگاهش نگران است ... :
    حواست باشه م.پارسا نگاهشو درویش کنه 4 سال بیشتر نداره ولی ...

    به م.پارسا:
    خبرشو بهت میدم اگه تونستم بیام

    پاسخحذف
  15. @به همه ی نویسندگان و خوانندگان عزیز

    پیشنهاد می کنم یه سری به اینجا بزنید و حتما تا آخر بخونید :

    http://sahele-negah.blogspot.com/2010/05/blog-post_845.html

    پاسخحذف
  16. @معمار آريايي

    اي آنكه نگاهت به نگاهي نگران است
    در باور من نيست دلت با دگران است

    در عمق نگاه نگران كه شدي مات
    دلداه ي عشق كه شدي تا بزنم قات

    ياد آر به آن چشم پر از اشك و نگاهت
    يك عمر كه شد در قدمت پشت و پناهت

    ياد آر از ناز و هوس هاي دل افروز
    آن بوسه و آغوش و نظربازي ي جانسور

    ياد آر شبي را كه به هم عهد ببستيم
    پيمانه يك عمر به ميخانه شكستيم

    در باور من نيست دلت با دگران است
    گفتي كه نگاهت به نگاهي نگران است

    اي كاش كه انكار كني گفته ي خامت
    ور نه كه ببخشيد ولي تُف به مرامت


    ببخشيد عمو جان امروز يه جوري هستم نميدونم چرا اينا رو نوشتم اگه پارسا بود مشكلي نداشتم ولي شما ببخشيد

    پاسخحذف
  17. پست خوبی بود.تغییرات زروان هم اگه اعمال کنی بازم درست نمیشه چون دست با ماسه و شن و ایناها تاول نمی زنه میخراشه.
    اشکال منطقیش اینه که دست با یکبار نوشتن تاول نمی زنه.کلنگ هم یه بار بزنی تاول نمی زنه.شاید بهتر بود میگفتی آنقدر نامت را نوشتم که انگشتم تاول زد

    پاسخحذف
  18. @رضا
    ممنون عمو
    ولی اونجوری هم که می فرمائید خوب نیست
    چون با تکرار وقتی انگشت تاول بزنه ، لزومی نداره آدم از یک بار صدا زدن بترسه و اکراه داشته باشه
    اصلا دیگه بی معنی میشه (اگر فرض رو بر این بگیریم که الان معنی داره!)
    :)

    پاسخحذف
  19. با داستان ِ پس نوشته یا بهتر اگه بگم با پیرنگش خیلی حال کردم دستت درد نکنه خاله اما پیرنگ ِ به این خوبی رو خوب در نیووردی ینی یه جورایی هنوز باید با تمام امکانات ارائه ی این پیرنگ سر و کله میزدی تا بهترینشو پیدا کنی . از نظر من این متن هنوز جای ادیت شدن داره .

    پاسخحذف