اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۹

کتیبه های گمشده

اشتباه نکنید
جای خالی او با وبگردی یا دانلود پر نمی شود

۳۵ نظر:

  1. نظر من :
    با عنوانش مشکل دارم ، نمیدونم منظورت چیه ؟
    در متنت منظورت از "او" رو متوجه نمیشم ! کی ؟
    داخل پرانتز رو هم که اصلا نمی گیرم

    ببخشید ، بدی با جنبه بودنت اینه که آدم رو پررو می کنی ! :)
    خیلی رک نظرم رو گفتم

    پاسخحذف
  2. @ قاصدک
    این چه حرفیه اتفاقا خوب بود این سوال رو پرسیدید شاید سوال خیلی های دیگه هم باشه .این در راستای همون پست سریالیه که می خواهم بنویسم . اینطور باید تصور کرد که کتیبه هایی هستند به نام کتیبه های گمشده که هر دفعه نوشته یک کتیبه در پست آورده میشه و قسمت داخل پرانتز تاریخ و نشانی کتیبه است . چون کتیبه رو به این صورت می شناسند . ولی او عمدا مبهمه تا هر کس هر چیزی که خواست جاش بذاره . پس نمی تونم بگم او چیه یا کیه . او همونه که مخاطب فکر می کنه

    پاسخحذف
  3. باید اضافه کنم که از هر نوع انتقاد و پیشنهاد و ویرایشی به شدت استقبال می کنم

    پاسخحذف
  4. عجالتا" پر ميشود.حتما" پر ميشود.

    پاسخحذف
  5. اتفاقا من اولش که پستو خوندم از چیزی که خیلی خوشم اومد همین کلمه "او" بود....که دست مخاطبو باز میذاره تا هرچیزی یا هرکسی رو جاش بذاره....این کلمه باعث میشه خیلیا وقتی جمله رو بخونن با خودشون بگن :اِ؟ اینکه با منه!!
    داخل پرانتز به همون شکل سابق بهتر بود که صفحه رو نوشته بودی.....یک ماه پس از حادثه غیرقابل فهم و نامانوسه
    واما عنوانش:کتیبه بهتر از کتابه! اولین چیزی هم که با دیدن این دو تا پست سریالی به ذهنم رسید این بود که اگه کارای قوی و قابل ارائه زیاد بشن(حالا چه خود زروان و چه بقیه بچه ها!) حتی میشه یه کتاب گمشده چاپ کردی!! البته در چشم انداز 20 سال آینده:)
    در مورد مفهوم پست هم که زدی تو خال حسابی!!

    پاسخحذف
  6. @ حضرت خضر
    عجالتا شاید پرشود ولی در افق درازمدت خیر پر نمی شود :)
    @ سمیه
    دقیقا من هم واسه همین او گذاشتم.به نظر خودم هم کتیبه بهتره چون به هر پست یک استقلال خاص میده. آدرس زیر کتیبه رو هم حذف کردم بنا به نظر شما و قاصدک. گفتم یک حالت معمایی و فانتزی داشته باشه که انگار مفهوم و خوب از کار در نیومده

    پاسخحذف
  7. "زروان"

    "خوب بود این سوال رو پرسیدید شاید سوال خیلی های دیگه هم باشه"
    چقد شبيه استادا حرف مي زني يا اين كارشناساي توي تلويزيون :دي

    خب در مورد پست راستش به نظرم گنگه و يه مقدار بي مزه
    ايده ي خوبيه يعني فكرشو كاملاً ميگيرم
    اما بيانش ضعيفه
    تيتر هم به متن نمياد

    مديوني اگه فك كني من الان اعصابم قهوه ايه و دارم با اخم كامنت مي ذارم :p

    پاسخحذف
  8. استاد که نیستم کارشناس تلویزیون هم خدا نکنه بشم چیز دیگه ای به ذهنم نرسید واسه بیان منظورم . اثر ناخودآگاه رسانه است دیگه شما ببخشید :))
    گنگی پست که عمدیه. تیتر هم بنا نیست به متن بیاد . خوب از مجموعه کتیبه های گمشده تو یکیش اینو نوشته.اگه منظورت اینه که یک جمله ای باید اضافه بشه یا کم بشه بهش فکر می کنم. یک جمله ای داشت البته که حذفش کردم. در مورد بیانش هم دیگه ظاهر و باطن این بود :)

    پاسخحذف
  9. به قول ماندالایز خوبه ولی نچسبه.

    پاسخحذف
  10. جای خالیش با هیچی پر نمیشه...وبگردی و دانلود که هیچه

    پاسخحذف
  11. عنوانش به نظر من هم چندان خوب نیست.البته شاید با ادامه پست های سریالیت جا بیفته کم کم.ولی خب نجسبه دیگه.یه جوریه...چیزه

    متن هم شسته رفته بود ولی به قول شاعر "آن" نداشت

    پاسخحذف
  12. من اون کامنت رو گذاشتم و رفتم تا الان
    مدیونید اگه فکر کنید خواب بودم :)

    @زروان
    ممنونم از توضیحت
    حذف متن داخل پرانتز فوق العاده تاثیر خوبی داشته
    الان خیلی بهتره
    هرچند روح عاطفی چندانی نداره

    پاسخحذف
  13. سلام
    وقتی از کلمه ی (او) استفاده می کنی یعنی سوم شخص مفرد یعنی (او) مصداق یک انسانه (زن یا مرد) . پس ابهامش به آدم برمی گرده نه شی یا یه حالت روحی خاص
    درسته ؟
    که اگه منظور یه حالت خاص مثل تنهایی یا بی کسی بود قابل درک تر بود که وبگردی یا ... مرهم باشه و ...
    حرفت درسته جای خالی او با وبگردی و دانلود که هیچ با کشیدن سیگار و سفر و نمی دونم کار و ... پر نمی شه . ولی شاید وبگردی اِشِلِش پایین تر از بقیه ی کارهاست که انتخابش جذاب نیست تو پستت شایدم به خاطر ربط به وبلاگ و ... انتخاب شده که ... نمی دونم واللا
    ( البته اینا با فرض عدم ارتباط تیتر با متنه ها )

    البته من متوجه جنبه ی آموزشی پستت شدم که خواستی بگی به بچه ها که زمان امتحاناته و دست بردارن از وبگردی و ... دستت درد نکنه

    رو نوشت به موزه ی ایران باستان ( جهت ارتباط با عنوان )

    پاسخحذف
  14. به قاصدک :
    سلام
    قاصدک و خواب ؟
    قاصدک خواب و همه بی خبرند ...
    بیچاره او که کنار پنجره چشم به راه یه قاصدکه تا خبر از ...

    پاسخحذف
  15. سلام به معمار عزیز
    به قول نادر ابراهیمی :
    "بخواب هلیا
    دیر است
    تنها خواب می تواند تو را به گذشته و به تمام رویاهای از دست رفته ات برساند"
    :)
    دیگه هیچکس کنار پنجره منتظر یه قاصدک خسته نمی شینه تا خبر از ...

    پاسخحذف
  16. چه انتظار عظیمی نشسته در دل او ...
    همیشه منتظر و قاصدک نمی آید ...

    پاسخحذف
  17. چه نشسته ای غریب ِ منتظر ؟
    باد آمد و همه ی قاصدک ها را با خود برد !

    پاسخحذف
  18. به قاصدک و خواب و خستگی اش و اسیر باد شدنش :

    خواب روزانه اگر در خور تعبیر نبود
    پس چرا گشت شبانه ، در به در یادت نیست ؟

    او به خط و خبری از تو قناعت می کرد
    قاصدک ، کاش نگویی که خبر یادت نیست ...

    پاسخحذف
  19. به معمار عزیز و احساس پاکش :

    او در این دشت بزرگ ، قاصد کوچک مهجوری بود
    که در این دامگه پر تب و اسرار آمیز
    با دلی ملتهب از شعله ی مهر
    به جهان چشم گشود
    نه به انگشت کس او را برچید
    نه به او رهگذری کرد سلام
    نه نگاهی به سویش راه کشید
    از شما پرسم من ، آی شما
    قاصد کوچک پاییزم را هیچش خبری هست هنوز ؟

    پاسخحذف
  20. مرا ببخش ...
    آرزو می کردم،
    دشت سرشار ز سرسبزی رویاها را ...
    من چه می دانستم ،
    هیبت باد زمستانی هست ...
    من چه می دانستم ،
    دل هر کس دل نیست ...
    قلبها ز آهن و سنگ
    قلبها بی خبر از عاطفه اند ...
    شرمنده ...

    پاسخحذف
  21. دشمنَت شرمنده
    کاش آن روز که باد
    گیسوی تار مرا
    هر کجا رفت به سنگی زد و رفت
    توی گودال پر از دلتنگی
    قطره ی کوچک اشکی به دلم میدادی
    تا نسوزم من از این خشکی عمر
    تا نمیرم من از این از سردی دشت
    زین همه پوچی ایام بطالت که گذشت
    کاش آن روز مرا می دیدی !

    (انگار شوخی شوخی شعر گفتم الان!)
    :)

    پاسخحذف
  22. خاله قاصدک شاعر میشود!!(برنامه امشب سینماهای تهران!!)
    ولی جدی خوب بوداا....فی البداهه بود واقعا؟ یه کم روش کار کنی عالی میشه:))

    پاسخحذف
  23. @ معمار آریائی
    به نکته خیلی جالبی اشاره کردی .زبان فارسی اینجوریه در انگلیسی ضمیر it هست که به جاندار و بیجان اشاره می کنه . ولی در فارسی چنین ضمیری نداریم اگه می گفتم آن محدودتر می شد دقیقا به این موضوع فکر کردم و دیدم او گستره وسیع تری داره.
    در مورد بی ربط بودن عنوان هم باید اولش بنویسم مثلا کتیبه 1 یا همچین عبارتی . شعر فی البداهه خوب می گی ها . هر دفعه کامنت میذاری من لذت می برم و حسرت می خورم که نخواستی جزء نویسنده های وبلاگ باشی
    @ قاصدک
    همراه با معمار آریائی شعرهای قشنگی فی البداهه گفتید.اگه منو بکشید هم نمی گم که شعرهای قاصدک از نظر فنی شعرهای واقعا خوبی هستند. باور هم نمی کنم که اینها اولین شعرهایی باشند که گفته .دلیل اینکه می گم شعرهای خوبی هستند چون انسجام درونی و تصویر سازی های قشنگی دارند .

    پاسخحذف
  24. @زروان
    ممنونم
    من با نوشته های پاک و دوست داشتنی معمار به وجد اومد و یه چیزی گفتم
    معمار خودش شاعره تا اونجا که میدونم
    سطحش رو آورده تا نزدیکای من (تقریبا کف زمین) که من و بالا بیاره
    :)
    مرسی خاله ، ولی جدا اولیش بود
    و احتمالا آخریش
    :))

    پاسخحذف
  25. زروان جان شما لطف داری ...
    شرمنده پستتو ریختیم به هم دیدم نیستی ما هم ...
    ایده ی پست سریالیت هم جالبه برو بینیم به کجا میرسه ...

    راستی من شاعر نیستم جدی ام میگم اصلاً به خودم اجازه ی ... نمی دم و تواناییش هم ندارم

    گیرم هزار نغمه سرایم ز چنگ دل
    گیرم هزار پرده بر آرم ز تار جان

    آن روز شاعرم که بگویم مدیح این
    آن روز شاعرم که بخوانم ثنای آن

    ولی قاصدک خانوم واقعاً کارت عالی بود ...

    پاسخحذف
  26. اين مشاعره هاي في البداهه براي من خيلي خاطر انگيزه
    تو دو موقعيت و گروه مختلف اين اتفاق بين دو سه تا از بچه ها افتاد
    اول با شعراي شاعراي ديگه مفهومي مشاعره كردن و كم كم از خودشون بداهه مي گفتن. شاعر نبودنا. شدن! ... براي من كه هيچ استعدادي در اين زمينه ندارم خيلي جالب بود

    و اينا نشون مي ده كه قاصدك اگه تكونش بديم ازش اين چيزا هم مي ريزه
    اصلاً معلوم نيست بار اوله به خصوص اين تيكه شو من خيلي دوست داشتم :

    - او در این دشت بزرگ ، قاصد کوچک مهجوری بود
    که در این دامگه پر تب و اسرار آمیز
    با دلی ملتهب از شعله ی مهر
    به جهان چشم گشود
    نه به انگشت کس او را برچید
    نه به او رهگذری کرد سلام
    نه نگاهی به سویش راه کشید
    از شما پرسم من ، آی شما
    قاصد کوچک پاییزم را هیچش خبری هست هنوز ؟

    + مرا ببخش ...
    آرزو می کردم،
    دشت سرشار ز سرسبزی رویاها را ...
    من چه می دانستم ،
    هیبت باد زمستانی هست ...
    من چه می دانستم ،
    دل هر کس دل نیست ...
    قلبها ز آهن و سنگ
    قلبها بی خبر از عاطفه اند ...
    شرمنده ...

    مكالمه تون خيلي قشنگ بود
    وقتي مي خوندم داشتم واقعاً يه آدمي رو مي ديدم جلوم كه يه قاصدك رو از لب پنجره گرفته كف دستشو داره باهاش حرف مي زنه
    شعراتون احساس و تصوير زيابيي داشت از لحاظ فني هم سوادشو ندارم

    خيلي خوب بود... ازين كاراتون خوشم مياد
    شما بنويسيد ما لذت ببريم

    پاسخحذف
  27. معمــــــــــــــــــــــــــــــار سلام
    مثل اینکه این شب بیداری های معمارانه تمومی نداره نه ؟
    راستی اصلاً نگران نباش امروز همه چیز بر وفق مرادت خواهد بود ایشالله ... ما هم دعا می کنیم
    اگه خود معماری شرکت کردی هم که خیلی به رتبه کاری نداشته باش مهم اسکیسه که اونم وقت زیاده و ...

    پاسخحذف
  28. ســـــــــــــــــــــلام معمار

    آره كار هم كه نباشه من بيدارم
    بالاخره يه چيزي پيدا مي كنم ...

    آي نمي دونم !
    اتفاقا مي خواستم در اين زمينه ازت مشاوره بگيرم
    براي اسكيس و اين صحبتا
    عين خر توي گلم الان!
    و جاست د موزيك
    داره منو مي كشونه اين 48 اي كه گذشت

    پاسخحذف
  29. @سرور
    شما لطف داری
    عزیزم فقط این آخری رو اگه بشه اسمشو شعر گذاشت خودم گفتم
    قبلی ها رو با خراب کردن شعر مرحوم اخوان ثالث نوشتم
    یکی از شاهکارهای اخوان هستش به نظرم
    دوران راهنمایی و دبیرستانم رو با اشعارش زندگی کردم
    شعر "فراموش"
    خودش رو خواستم بذارم دیدم طولانیه ، از اینجا بخونش حتما
    http://www.afr.ac.ir/ftopic-468-15.html
    راستی بی خبرم نذار امروز
    البته نتایج ساعت 20 میاد
    برات آرزوی موفقیت دارم دخترم :)

    پاسخحذف
  30. @ قاصدك

    آره فهميدم از شعر اخوان الهام گرفتي البته من اين شعرشو نخوندم اما كلام اخوان مشخصه اون صلابت و تلخي خاصي كه داره. البته بيشتر فكر كردم با الهام از زبانش نوشتي چون اين شعرو نديده بودم.

    اخوان عاليه در واقع محبوب ترين شاعر منه ..
    اما هيچ وقت حافظه شعري ندارم كه چيز زيادي يادم بمونه اما تو گل كاشتي

    آخري هم كه زيبا بود همه ش زيبا بود.. گاهي يواشكي يه چيزايي براي خودت بنويس خب :-)

    براي لينك هم ممنون ننه
    باشه خبر مي دم.
    احتمالا از 5 6 عصير بياد رو سايت
    مرسي مرسي ننه :****

    پاسخحذف
  31. یه ساعت در فراق شاعر وبلاگمون نوشتم همش پرید
    بی خیال منظور بیرون ریختن واژه بود که محقق شد
    دیروز یه ربع برام سه تار زد.گوشه ای از بیات ترک
    مشاعره بچه ها یاد نگاه انداختتم
    ................

    پاسخحذف
  32. بیشتر کارامون اینترنتی شده اما جای کتیبه های قدیمی را هیچ چیزی نمیتونه پر کنه.

    پاسخحذف
  33. برای شروع خوبه.
    البته روی تیترش میشه بحث کرد.
    کتیبه بهتر نیست؟؟!
    اگه صفحه و تاریخ هم باشه که خوب میشه.البته مثل این که داشته ولی حذفش کردی.
    اون کتاب نانوشته همه خوب بودااا!

    پاسخحذف
  34. @ بهاره
    درسته همینطوره . ممنون که نظر دادی
    @ میچیکو
    هر بحث یا نظری که داری آن ور بنویس
    قبول دارم جای کارداره تا یک چیز شسته رفته خوب بشه

    پاسخحذف