مرداد ۲۶، ۱۳۸۹

دهه شصتی ها

از همه کلاسای درس دنیا
یه لنگه پا وایسادن دم درش به ما رسید

۱۶ نظر:

  1. خوب درس نمی خوندی دیگه!!!!
    برا ما هم چوب و شیلنگاش.
    دلم می خواد یه لحظه برگردم عقب یه چوب کف دستم بخوره و برگردم.
    مخصوصا چوب عربی سوم راهنمائی

    پاسخحذف
  2. @husseinsaadat
    به جون خودم من فقط یه بار توی کل دوران مدرسه و دانشگاه تنبیه شدم اونم سر زنگ ورزش! سوم راهنمایی بود
    یکی از بچه ها مصدوم شد منم سر مربی ورزشمون داد زدم !
    :))

    پاسخحذف
  3. چه جالب
    عوضش من حداقل 5 یا 6 بارش دقیقا یادم مونده. (با گریه هاش)
    شاید بخاطر اینکه پسر بودیم تنبیهات بیشتر بود.
    ولی چیزی که عذابم می داد کچلیش بود.
    ولی حالا که می خوام کچل کنم همسری نمی ذاره!!!

    پاسخحذف
  4. @husseinsaadat
    خوبه که
    مرد باس کچل باشه!!
    :))

    پاسخحذف
  5. به قاصدکی با پاهای خسته :
    سلام
    اون وقتها یادته چقدر به مدیرتون بابت این تنبیه ها ... حالا خودت مدیر شدی و بیچاره میچیکو ... دو ساعت کامنت نذار ، یه پاتو بگیر بالا ، کنار سید نشین سرو صدا می کنید و ...
    (کمپین حمایت از میچیکو و سید)

    اگه تو مدرسه تنبیه می شدی اینو داشتهه باش که :
    در مدرسه جز خون جگر نیست حلال
    آسوده دلی در آن محال است ، محال

    اگرم بعد از مدرسه تو کلاسای درس دیگه اخراج میشدی اونو دیگه ببین چیکار کردی که ...

    ولی خوب بود . یادش بخیر . تجدید خاطره کردی که خدا خاطره هاتو تجدید کنه ...
    :)

    راستی میدونم خیلی بی ربطه ولی گفتی دهه شصتی ها اینو یادم اومد . تو پست مدیر اینو میذارم چون جریمش لنگه پا وایستادن دم در وبلاگه و کامنت نذاشتن ... پس ربط داره

    واسه متولدین اوایل دهه شصت وبلاگ :
    بچه ها پردیس سینمایی ملت پاتال و آرزوهای کوچک رو داره اکران می کنه
    یادتون میاد ... یادش بخیر
    میخوام برم ببینم ...

    پاسخحذف
  6. @معمار آریایی
    این کامنتت همینجوری سر انگشتی هم که حساب کنم یه 24 ساعتی تنبیه رو شاخشه !
    :))
    درضمن مدیر باس جذبه داشته باشه

    منم پاتال و آرزوهای کوچک
    :(

    پاسخحذف
  7. پس حالا که اینجوری شد الآن یه پست میذارم با اینکه هنوز 5 ساعت نشده که آش نخورده و دهن سوخته نشم ...حداقل لنگ پا دم در وایسادنه ارزشش رو داشته باشه ...
    نه شوخی می کنم شما حلال کن تو این ماهِ...

    ولی حیف شد کاش این پست وصف حال خودت بود تا بیشتر به دل خواننده های وبلاگ مخصوصاً میچکو و دیگر درد کشیده ها می نشست

    بالاخره پست راجع به اینجور چیزاست دیگه واسه همین هیچ کامنتی بی ربظ نیست چون نتیجه ش جریمه س و لنگه پا ... اتفاقاً پست خوبیه آدم آرامش داره یه کم
    :)

    پاسخحذف
  8. @معمار آریایی
    جریمه آپ کردن زودتر از 5ساعت دیگه یه لنگه پا نیست معمار خان
    به همین بند رخت توی هدر آویزونت می کنم
    :))

    پاسخحذف
  9. آخ گفتی ! غیر از مدرسه سر بقیه ی کلاسها همش یه لنگه پا وایسادم

    پاسخحذف
  10. آره يادش به خير
    منم بجز يكي دوبار يادم نمياد از دست شلنگ و خط كش و...در امون مونده باشم:)

    پاسخحذف
  11. سهم دهه شصتی در تمام زندگیشون همین بوده
    البت جای شکرش باقیست که درس را می توانست بشنود

    پاسخحذف
  12. از اونجایی که من خیلی با شخصیت بودم یه بار اونم سوم ابتدایی اینجوری تنبیه شدم!اونم نه اینکه یه لنگه پا وایسم، یه نیمکت جداگانه داشتیم که از بقیه نیمکت ها فاصله داشت،من یه روز روی اون نیمکت نشستم!!!

    پاسخحذف
  13. @میچیکو
    اتفاقا این کامنتت باعث شد یه توضیحی بدم
    سر زنگ ورزش کلاس سوم راهنمایی که میگم تنبیه شدم ، فقط از بازی همون روز اخراج شدم
    نه اینکه یه لنگه پا وایسم

    البته نه اینکه بگم افتخاره تنبیه نشدنم
    ظاهرم گول زن و معصوم بود هیشکی کارم نداشت

    پاسخحذف
  14. منم همچین درست و حسابی تنبیه نشدم ولی یه لنگ پا وایسادن هم نداشتیم خط کش بود و شیلنگ و ترکه . گاهی فکر می کنم این ناظم ها لذت می بردند و می برند از اینکه بچه ها رو می زنند. بعید میدونم همش بخاطر نظم مدرسه باشه.

    پاسخحذف
  15. اون موقع نون هم نبود که بگیم والا با این نوناشون

    پاسخحذف
  16. جالب بود...یاد ترانه ی رضا یزدانی تو فیلم طهران تهران افتادم...یه چیزی تو همین مفاهیم بود.
    حتمن گوش بدبد!
    من الحمدالله به تنبیه و این جور چیزا خیلی نخوردم.

    پاسخحذف