مهر ۲۹، ۱۳۹۰

مهر ۲۷، ۱۳۹۰

بادبادک و نخ

بادبادک ِ شاد ِرها شده از نخ
دل شکسته کودک
شاخه تیزی که قلب کاغذ را می شکافد
گریه مجدد کودک

مهر ۲۴، ۱۳۹۰

هی فلانی ، زندگی شاید همین باشد

هر سن و سالی که داشته باشی
اگر کسی نباشد ، مرده یا زنده
که با یادش ، چشمانت ، از شادی یا غم
پر اشک شود
هرگز زندگی نکرده ای

مهر ۲۱، ۱۳۹۰

بس غریبی بس غریبی بس غریب

یادم باشد دیگر میان آدمهایی که همیشه
همه کس و همه چیزشان دور و برشان است
از غربت حرفی نزنم...‌‏

مهر ۱۴، ۱۳۹۰

نا

ناخوانده آمد و
ناخواسته رفت
تقدیرم را با «نا» نوشتند
ولی  برای زنده ماندن نائی ندارم

مهر ۱۰، ۱۳۹۰