اسفند ۰۹، ۱۳۸۸

باران بی موقع

دیشب هوس کردم دیوانگی هایم را یکجا آتش بزنم...اما نشد.

لطفا یکی به من بگوید،این باران نامربوط از کجا آب میخورد؟؟؟

۱۰ نظر:

  1. من که سر از عنوان در نیاوردم.فکر کنم تیتر پست از متنش خیلی ضعیف تر است .
    تعبیر " این باران از کجا آب می خورد" قشنگ بود. ولی به نظرم بی موقع یا چیزی شبیه آن بهتر از نامربوط هستند.
    یک علامت سوال هم به اندازه کافی گویا است نیاز به سه علامت سوال نیست.

    پاسخ دادنحذف
  2. دقیقا من هم با عنوانش مشکل دارم
    متن پست خیلی برتری داره

    پاسخ دادنحذف
  3. من هم خیلی اوقات می خوام دیوانگی هام رو آتش بزنم
    ولی می ترسم شعله اش دامن خیلی از عاقلی ها رو هم بگیره!

    پاسخ دادنحذف
  4. من همیشه با اسم گذاشتن مشکل داشتم!! همین بود که از عموم(عمویم!!)خواهش کردم اسممو بذاره!!(پس چی؟من از بدو تولد راه میرفتم و حرف میزدم و مشورت میکردم!!)
    از شوخی گذشته موافقم باهاتون .....عنوان جالبی نداره(ولی چون خود کار رو برای نقد شدن میذارم اینجا برا همین مهم نیست عنوانش چی باشه!! البته نظر دوستان محترمه!!)

    پاسخ دادنحذف
  5. به نظرم این باران نا مربوط اشک خداست . این رعد و برقهای ترسناک ...
    تا حالا خدا رو اینقدر خشمگین و غمگین دیده بودی...
    نمی دونم این چند وقت چی خدا رو اینقدر ... البته دلیلشو خودم حدس می زنم ، شاید اگه مخلوق تو رو هم بی گناه ...
    به نظر من اینکار رو نکن اگه می خوای همرنگ جماعت باشی ...
    یکی دیوانه ای را گفت : بشمار
    برای من ، همه دیوانگان را
    جوابش داد : کاین کاریست مشکل
    شمارم ، خواهی ار فرزانگان را ...

    پاسخ دادنحذف
  6. مشکل اسم گذاشتن یک مشکل مشترکه . مخصوصا اسم گذاشتن برای مینیمال خیلی سخته ولی ممکنه اسم برای شما مهم نباشه ولی برای کسانی که این وبلاگ را می خوانند مهمه.نزدیک ترین اسمی که به نظرم می رسد باران نابهنگام یا آن طور که خودتان نوشته اید باران نامربوط است.
    وبلاگ ما برعکس همه وبلاگ های دنیا صبح ها شلوغ تر از شبهاست . جالبه نه؟

    پاسخ دادنحذف
  7. سلام سلام
    چقدر دلم تنگ شده بود برای این خونه گرم و صمیمی....

    متن پست خیلی قشنگ بود بعد کلی خستگی بهم روحیه داد

    من هم دیوانگی هام رو یکجا آتش زدم نه تنها هیچ بارانی نیامد آب شهر هم قطع شده بود

    پاسخ دادنحذف
  8. و اما من
    ديوانگي هايم با اين باران ها هم از سوختن دست فرو نميكشد
    تازه بدتر
    يك جا هم آتش نمي گيرد
    آهسته مي سوزد و پيوسته
    هم مرا مي سوزاند
    هم خودش را كه چه عرض كنم يعني دارد مي سوزد
    اما آتش آن هميشه در دلم برافروخته است و دل از حُرم گرمايش سوخته

    پاسخ دادنحذف
  9. مدتهاست که دلم برای دیوانگی هام تنگ شده...

    پاسخ دادنحذف
  10. دلت براشون تنگ میشه. . . یه روزی می گی چرا اون موقع بارون نیومد . . .

    پاسخ دادنحذف