بهمن ۲۰، ۱۳۸۸

صدا که خفه می شود ...


قلمم که تارعنکبوت می بندد ، حلقومم را به زنجیر می کشم .

۱۷ نظر:

  1. لازم نيست به زنجير بكشي خودش به زنجير كشيده ميشه!
    البته من فكر ميكنم برعكسه!ميدوني چرا؟چون قلم حرف دلتو ميزنه،پس قبلش حلقومه كه به زنجير كشيده شده و عنكبوت تارشو دور قلم بسته!

    پاسخحذف
  2. سلام
    البته من با نظر آشنا موافق نیستم.
    چون گاهی پیش میاد که دل خیلی حرف داره اما کلمه ها پشت هم ردیف نمیشن.اون موقع هست که قلمه آدم عنکبوتی شده!
    بعد از یه طرف هم فکر می کنم که قسمت اول با دوم همخونی نداره چون قسمت اول یه حالت قدیمی و سرگردونی داره اما قسمت دوم خشن و خشونتیه.فکر میکنم این طوری مناسب تر باشه:

    در گیجیه کلماتم
    عنکبوت حیرانی،
    قلمم را در تارهایش به یغما می برد...

    پاسخحذف
  3. ***

    @ آشنا و یک استکان چای
    ممنون بابت نگاه نقادانه و ظریفتون که واقعا ازش لذت بردم !
    توضیح رو می ذارم بعد از کامنت های بقیه ، چون دوست دارم بقیه هم در این باره نظر بدن و برداشتشون رو برام بنویسن !

    البته متن پیشنهادی یک استکان چای هم خیلی عالیه ولی از نظر محتوایی خیلی با محتوای متن من تفاوت داره !


    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  4. ***

    @ نویسنده های به کسی نگو
    اگر امروز به "به همه بگو" سر نزدید حتما حتما حتما سر بزنین !




    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  5. اول نگرفتم ولی الان گرفتم فکر کنم منظورت این بوده که آنقدر حرف نمی زنی تا مجبور بشی بنویسی. اول برداشت دیگه ای داشتم فکر کردم خودسانسوری را توش رواج میدهی می خواستم بگم قلمم که تار عنکبوت می بندد صدایم را تا بی نهایت رها می کنم.شاید هم هر دو برداشتم اشتباه باشه.

    پاسخحذف
  6. حجاب چهره جان می شود غبار تنم ....

    پاسخحذف
  7. سلام
    مرسی از تعریفت.و اینکه خب ممکنه من منظور نوشتت رو نگرفته باشم اما یه چیزی که به ذهنم میرسه یعنی اینکه می خوای بگی وقتی نمی تونی بنویسی می خوای تاوانش رو از نگفتنت یا همون حلقت بگیری؟
    اگه این باشه بی انصافیه :دی
    آخه قلم و گلو منشا جفتشون از فکر یا قلبه.فقط هر کودومشون یه نوع خروجی هستن.اما منبع همدیگه نیستن.
    فقط گاهی ممکنه یکیشون در دسته تعمیرباشه اون یکی اکتیوتر باشه.
    و اینکه گفتم تاوان فکر می کنم که به زنجیر کشیدن نشونه از اسارت و تنبیه کردنه یا شایدم به قول دوست زروان،شایدم از یاغی بودنش به زنجیر کشیده میشه.ایهام داره :دی(آرایه رو درست اسم بردم دیگه؟ :پی)

    پاسخحذف
  8. ***

    @ زروان
    آفرین مثل همیشه خیلی به مقصود اصلی نویسنده نزدیک می شی ، واقعا لذت بردم .
    برای راهنمایی بیشتر می گم که این پست مضمون سیاسی داره و نوعی لج و لجبازی طعنه آلود رو می رسونه ! فکر می کردم از عنوان پست سیاسی بودنش معلوم بشه ، که انگار اشتباه کردم !

    @ یک استکان چای
    آفرین دقیقا چون هر دوی این ها حرف دل رو می گه ، پس منظورم اینی که شما می گی نیست !!!
    البته به زنجیر کشیدن به نظرم ایهام نداره چون که اسارت و تنبیه کردن بخاطر یاغی بودن و گناهکار بودنه که خب هر دو در طول هم هستن !


    باز هم برام جالب خواهد بود اگر نظرات بقیه دوستان رو هم بدونم !

    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  9. سلام
    @الهام
    اما به نظر من فرق داره.کسی رو به خاطر گناهکار بودنش به زنجیر بکشن تا اینکه یه یاغی باشه.
    کسی که گناهکاره رو به زنجیر میکشن که اون اسارت تنبیه براش باشه اما یه یاغی رو به زنجیر می کشن که سرکش بودنش رو جلو گیری کنن.
    مثلا فرق یه گناهکار با یکی مثله رابین هود خیلی فرق داره به زنجیر کشیدنش.
    یاغی ها آدم های خوبی هستن که توان بالاتری نسبت به بقیه دارن و برای خنثی کردن این توان دنبال این هستن که به زنجیر بکشنشون.
    مثل بت من.زورو.رابین هود.سوپر من...اسپیدر من...
    حالا موافق نیستی که زنجیر کشیدنه ایهام داره؟

    پاسخحذف
  10. ***

    @ یک استکان چای

    در مورد به زنجیر کشیده شدن و تفاوت در نوع آدم هایی که به زنجیر کشیده می شن ، باهاتون موافقم ، ولی نمی تونم بگم ایهام داره !
    "به زنجیر کشیدن" ، داره فقط یک واقعه رو می رسونه اونم "اسارته" ، اشاره به چند واقعه نداره ! منتها اسارت می تونه به دلایل مختلفی باشه ! اسارت یک گناهکار یا یک بی گناه ! یک یاغی یا یک دزد ! اسم این رو من نمی تونم ایهام بذارم !

    ولی خدایی خیلی قشنگ ظریف شدین . برام خیلی جالب بود !


    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  11. سلام
    @الهام
    خب پس باید بگیم که دو تا حس و برداشته مختلف ایجاد میکنه.
    چون فکر میکنم اسارت اول با دوم خیلی فرق داره.
    چون تو حالت اول تو قدرتمندی و تو حالت دوم حلقومه که قدرتممنده و توی معنی کردن هم خیلی فرق می کنه.
    اینو موافق نیستی؟

    پاسخحذف
  12. اِلی باورت میشه من 3-4 بار این پستت رو خوندم و هربار قلمم رو قلبم می خوندم ؟
    :)))
    از خستگی فک کنم دارم خل می شم
    من که مثل بعضیا تا لنگ ظهر نمی خوابم
    مدیونی اگه فکر کنی با تو بودم
    ;)

    پاسخحذف
  13. ***

    @ یک استکان چای
    توی کامنت قبلی هم گفتم که از منظر محتوایی کاملا باهاتون موافقم .
    من خودم اینطوری هستم که وقتی نتونم حرف بزنم می رم سراغ نوشتن ! از منظر سیاسی هم به نظرم این وبلاگ هایی که مثل قارچ "سبز" می شن ، همین مسئله رو می رسونن ، منتها دارم فکر می کنم که یک عنوان گویاتر پیدا کنم . اگر چیزی به ذهنتون می رسه راهنمایی کنید ، خوشحال می شم !

    @ قاصدک
    شب دراز است و قلندر بیدار ...
    عزیزم همه که قلندر نمی شن !!! شما برو با خیال راحت بخواب ، ما تا صبح بیداریم ! فردا صبح تعویض شیفت می کنیم !!! ولی بدیش اینه که اینطوری همدیگه رو نمی بینیم !!! :D
    قربونت برم عزیزم اصلا با خود خودم باش ، هرچه از دوست رسد نیکوست !!!
    ولی فردا پس فردا من می رم اونوقت می گی کاشکی اونموقع اون حرفا رو نزده بودما !!!
    ( آیکون یه آدمی که داره مظلوم نمایی می کنه !!)


    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  14. سلام
    @الهام
    اگه منظورت اون نوشته قرمز هستش فکر کنم همون یاغی خیلی پرمعنا باشه.البته فکر می کنم.چون کلا حس میکنم تصویر سازیه من از کلمات ممکنه با بقیه متفاوت باشه.اما اینجوری باشه
    یاغی...
    فکر می کنم خیلی جالب باشه.

    پاسخحذف
  15. چه خشن
    دختر بايد روحياتش لطيف باشه

    پاسخحذف
  16. @الهام

    الهام با اين تواني كه من از تو سراغ دارم فكر نكنم قلمت تار عنكبوت ببنده يعني مطمئنم البته در زندگيه هر هنرمندي همچنين دوره اي وجود داره كه در اين موقع من ترجيح دادم يه جور ديگه خودم رو خالي كنم

    مثلا بين سال هاي 81 تا 85 ساز زدم بجاي اينكه بنويسم و ...
    البته گاهي هم ميشه فرياد زد ولي در مورد تو مطمئنم كه هيچ گاه قلمت تار عنگبوت نمي بنده مطمئنم

    پاسخحذف
  17. ***

    @ یک استکان چای
    با "یاغی" خیلی موافقم ! پر مفهوم و قشنگه !

    @ ملودی باران
    "دختر باید روحیاتش لطیف باشه" مثل اینه که می گن "مرد که گریه نمی کنه !" هر دوش غلطه !!!!

    @ نگاه
    حسابی خجالتم دادین عمو نگاه !
    البته این پست سیاسیه ، ولی جالب اینه که منم اگه نوشتنم نیاد موسیقی گوش می کنم ، چون ساز خاصی بلد نیستم که بزنم !


    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف