دی ۳۰، ۱۳۸۸

رحم کن

می ترسم چشمهایم را ببندم آنگاه نگاهی چشمهایت را مجذوب خویش کند
دارم از حال میرم به من رحم کن و لحظه ای با من چشمهایت را ببند

۱۲ نظر:

  1. ***



    خیلی خوشم اومد از این متن !
    یه جورایی واقعیت تلخی رو داره می گه !



    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  2. این خیلی خوب بود سارا
    من خوشم اومد
    هر روز داری بهتر می نویسی
    عالی
    :)

    پاسخحذف
  3. @سارا

    گفته بودی که چرا محو تماشای منی
    آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
    مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
    ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

    از فریدون مشیری

    خیلی قشنگ بود موفق باشی

    پاسخحذف
  4. الهام@
    تلخ بدتر از قهوه

    قاصدک@
    مرثی خانم

    نگاه@
    شعر مشیری هم قشنگ بود

    پاسخحذف
  5. کلاایده جالب و مینیمال قشنگی بود البته مضمونش با شعر مشیری که نگاه جان ذکر کرده متفاوته و اقتباس از ان نیست .
    این پیشنهادات هم فکر کنم قابل بررسی باشند
    گذاشتن مبادا به جای آنگاه
    و استفاده از یک جمله عاطفی تر و ادبی تر بجای دارم از حال میرم مثلا چشمانم مست خوابند

    پاسخحذف
  6. زروان@
    اصلا قصد ادبی نوشتن نداشتم فقط نوشتم

    پاسخحذف
  7. @زروان

    آقا ما قصد جسارت نداریم

    ولی من یه دفعه یاد این شعر افتادم و نوشتم

    البته که خودم می دونستم خیلی مربوط نیست ولی نوعی دیگر از بیان در این باره رو خیلی قشنگ به تصویر کشیده بود گفتم شاید اگه کسی نخونده بخونه لذت ببره

    @سارا

    آب در یک قدمی است
    قایقی باید ساخت

    پاسخحذف
  8. @ نگاه
    اتفاقا هم شعر خیلی قشنگی بود هم در حافظه من موجود نبود . در نظر اول فکر کردم واقعا مضمون کار سارا و این شعر یکی هستند بعدا فهمیدم که متفاوتند. برای همین در کامنت این تفاوت را ذکر کردم که کسی اشتباه من را تکرار نکند. ما ارادتمندیم نگاه جان

    پاسخحذف
  9. خيلي قشنگ بود .
    يه احساسات بدون تحريف

    در ضمن اميدوارم شما هم بيشتر فعال باشي و بنويسي

    پاسخحذف
  10. چه وضعيت سختي،كاش ميشد وقتي چشات بازه چشمامو ببندم،قول ميدم خواستي چشاتو ببندي بازم فقط تورو نگاه كنم

    پاسخحذف
  11. اين جمله اخرشه
    اب در يك قدميست
    قايقي بايد ساخت

    پاسخحذف
  12. فرشاد@
    ممنون . منم دلم می خواد بیشتر بنویسم اما امان از زندگی که دامن مشکلات را به تنمان کرده و فرصت عوض کردن این لباس را نمی دهد

    ناشناس@
    این روزها نمیشود به هیچ قولی اعتماد کرد

    پاسخحذف