آقا من با مصرع دوم مشکل دارم...زبونم نمیچرخه! بعدش هم مصرع اول با مصرع آخر یه جور تضاد داره...تو اولی انگار حسرت دیدارشو داری بعد آخرش تیکه انداختی که ..خریداری نداری... منظورت تو نگرفتم
بهانه@ خيلي شعر روونيه.كلمه "آينه " رو بايد عادي بخوني نه "آئينه" اونوقت زبونت هم مي چرخه. داستان هم خيلي واضحه .طرف از نظرها پنهان شده.اين رفتن و نيومدن آنقدر طول كشيده كه همه فراموشش كردن.ولي شاعر هنوز به يادشه. آخ فداي اون شاعر بشم من
@نگاه خان بله که قهرم صدای خنده ات کل شرکت رو برداشته از صبح اومدی اصلا ببینی خاله ات مرده است ، زنده است ؟ (آیکون یه خاله ی شاکی) از اون بیسکوییت ساقه طلاییت هم یدونه واسم کنار بذار الان میام می گیرم
عمو نگاه@ببخشيد ما هم رفته بوديم ناهار بخوريم دير شد بين من و روياي تو دنيايي هست در آينه يِ عشق تو غوغايي هست ايكاش در آغوش نگاهت باشم تا آن دم آخر كه تمنايي هست
اول كه خيلي خيلي بهت تبريك مي گم ديگه توي شعرات تيك و سكته و ... نيست از اين بابت خيلي خوشحالم دوم اينكه تنها كسي كه باعث مي شه الان دوباره دستي به قلم ببرم مثه قديما فقط توي ازت ممنونم البته با اينكه فقط 4 سالته ولي خيلي كارت درسته
يك عمر دلم اسير رؤياي تو بود آن سوي نگاه غم فرداي تو بود آغوش و نگاه و بوسه در خلوت عشق اي كاش فقط شبي تمناي تو بود
خيلي شعرت رو دوست داشتم واقعا بهت تبريك مي گم به نظر من اون رو توي وبلاگت به عنوان يه پست بنويس خيلي خيلي قشنگه
اگه غزلي كه نوشتين شعر خودتونه شايد بشه يه جاهاييش رو بهبود بخشيد البته ببخشيد من قصد جسارت ندارم در كل خيلي قشنگ بود و قوي ولي اگه مايل باشين من براتون يه تغييراتي بدم و بفرستم البته ببخشيد
استاد نگاه@ ببخشيد يه سوال فني داشتم.اون مصراع آخر "تا آن دم آخر كه تمنايي هست" به جاي تمنايي گذاشته بودم "توانايي" ولي فكر كردم با قافيه هاي ديگه نمي خونه.خودم فكر كردم شايد تمنايي هم به اون دوتا متفاوت باشه .ميشه نظرت رو بگي. البته اينو بگما به جون بابامون نوشتنش چند ثانيه (نه دروغ گفتم 2 يا 3 دقيق بيشتر )طول نكشيد.اگه مي گي خوبه به خودم اميدوار شدم.
اووووووووووووول
پاسخحذفآقا من با مصرع دوم مشکل دارم...زبونم نمیچرخه!
پاسخحذفبعدش هم مصرع اول با مصرع آخر یه جور تضاد داره...تو اولی انگار حسرت دیدارشو داری بعد آخرش تیکه انداختی که ..خریداری نداری...
منظورت تو نگرفتم
@بهانه
پاسخحذفممنون وزن رباعيه ديگه خيلي راحت خونده ميشه
اتفاقا تضاد نداره ولي تيكه رو انداختم بهش مثل هميشه چون من توي اكثر شعرام بهش يه تيكه ميندازم البته اميدوارم يه روزي بخونه همش رو
بهانه@
پاسخحذفخيلي شعر روونيه.كلمه "آينه " رو بايد عادي بخوني نه "آئينه" اونوقت زبونت هم مي چرخه.
داستان هم خيلي واضحه .طرف از نظرها پنهان شده.اين رفتن و نيومدن آنقدر طول كشيده كه همه فراموشش كردن.ولي شاعر هنوز به يادشه.
آخ فداي اون شاعر بشم من
نگاه @مگه نمیخونه؟؟
پاسخحذفم. پارسا@ ممنون خاله واسه راهنماییت ..دقیقا مشکل من همون بود!!حالا روون شد مرسی
آخیییش
آئينه اگر دگر پديدار تو نيست
پاسخحذفميل رُقبا اگر به ديدار تو نيست
آئينه جماد و مدعي در خواب است
جز چشم تربناك خريدار تو نيست
خیلی خوشم اومد هم از شعر نگاه هم از شعر پارسا....
پاسخحذفنگاه@
کجا بودین آقا جای خالیتون حس می شد....
***
پاسخحذف@ نگاه
می گفتین ، فرش قرمزی پهن می کردیم ، گوسفندی ، چیزی ، بالاخره بعد عمری عمو نگاه اومده ، الکی که نیست !!!! :D
...
تا زنده ام در آینه قلبم پدیدار خواهی بود ، حتی اگر در هزاران آینه دیگر هم ... . آه می کشم ، اما غبار آلود نمی شوم !
***
Elham
***
@پارسا
پاسخحذفببخشيد دور و برم شلوغ بود دير خوندم
اي كاش به دل اين همه انكار نبود
بر آينه يِ عشق تو زنگار نبود
اي كاش به جز بوسه و آغوش و نگاه
بين و من و رؤياي تو در كار نبود
@بهانه
نه خوب برمي گرده به دوران جواني اول 1375
@الهام
ببخشيد امتحان داشتم سه روز داشتم توي خونه خر ميزدم مثه اون روزا
@سارا
ممنون شعر پارسا خيلي قشنگ بود خوب طبق هميشه منو سر ذوق آورد تا يك رباعيه ديگه بگم
راستي بچه ها خاله انگار نيست
پاسخحذفبراي منم كامنت نميگذاره فكر كنم قهر شده باهام چند روز نبودم
تو رو خدا آشتيمون بدين
من فک کردم اینا رو واسه همسرت گفتی...ای کلک!!
پاسخحذف@نگاه خان
پاسخحذفبله که قهرم
صدای خنده ات کل شرکت رو برداشته
از صبح اومدی اصلا ببینی خاله ات مرده است ، زنده است ؟
(آیکون یه خاله ی شاکی)
از اون بیسکوییت ساقه طلاییت هم یدونه واسم کنار بذار
الان میام می گیرم
@خاله قاصدك
پاسخحذفهمسر من سال 1385 اومده توي زندگيم
اولين شعري كه توي وبلاگم نوشتم رو برو بخون
همون روزي كه خودت برام وبلاگم رو ساختي نوشتمش ياد هست كه
بعد اين شعر رو هم براي سارا توضيح دادم كه ماجراش چيه مال كيه كجا چاپ شده و موضوعش چي بوده
به هر حال هر كسي قبل از زندگيه متأهليش يه زندگيه مجردي هم داره كه خوب به تبع ماجراهاي خودش رو هم داره
@نگاه
پاسخحذفها ؟؟؟؟؟؟؟
این که نوشتی چه ربطی به کامنت من داشت ؟؟؟؟
خوبی خاله جان ؟
@قاصدك
پاسخحذفببخشيد من اشتباه خوندم
بيسكوئيت هم براتون آوردم ديگه امري ديگه ما در خدمتيم
@بهانه
ببخشيد من اسم شما رو با قاصدك اشتباه گرفتم
راستي برو توي ساحل نگاه جواب سارا را بخون
@نگاه
پاسخحذفبیسکوییت رو که خودم اومدم گرفتم
دروغ میگی چرا ؟
در ضمن مرسی ، چسبید خیلی
عمو نگاه@ببخشيد ما هم رفته بوديم ناهار بخوريم دير شد
پاسخحذفبين من و روياي تو دنيايي هست
در آينه يِ عشق تو غوغايي هست
ايكاش در آغوش نگاهت باشم
تا آن دم آخر كه تمنايي هست
منم بيسكوئيت.
پاسخحذفالبته مقصود تويي بيسكوئيت و بيست و يك كوئيت بهانَست
@م.پارسا
پاسخحذفاگه من نبودم از تو ناهارخوری بیارمش بیرون ، معلوم نبود شعر به این قشنگیتو کی بخونه این نگاه
حرف نداری پارسا
آینه در آینه نایاب شد
پاسخحذففاصله هم قد تو بی تاب شد
مرثیه پهلوی چپش را شکافت
شرح تنت وسوسه ای ناب شد
صورت صد پنجره آتش گرفت
ظهر به این غائله پرتاب شد
حنجره خون خورد و نفس سر کشید
گوشه ی لب مشرب خوناب شد
منحنی درد به قدش تنید
خط به خط گیس تو در تاب شد
تیغه کمان کرد گلو را درید
واژه هم آغوش خودش خواب شد
دایره در دایره در دایره
زخم تنش نشئه ی مهتاب شد
تشنگی از شاهرگش می چکید
دایره در دایرگی آب شد
نگاه جان @
پاسخحذفمرسی پست قشنگی بود .
خیلی زیبا بود.
پاسخحذفدر حد المپیک آتلانتا!
@پارسا
پاسخحذفاول كه خيلي خيلي بهت تبريك مي گم ديگه توي شعرات تيك و سكته و ... نيست
از اين بابت خيلي خوشحالم
دوم اينكه تنها كسي كه باعث مي شه الان دوباره دستي به قلم ببرم مثه قديما فقط توي ازت ممنونم
البته با اينكه فقط 4 سالته ولي خيلي كارت درسته
يك عمر دلم اسير رؤياي تو بود
آن سوي نگاه غم فرداي تو بود
آغوش و نگاه و بوسه در خلوت عشق
اي كاش فقط شبي تمناي تو بود
خيلي شعرت رو دوست داشتم واقعا بهت تبريك مي گم
به نظر من اون رو توي وبلاگت به عنوان يه پست بنويس خيلي خيلي قشنگه
@ميچيكو
پاسخحذفشما لطف دارين ممنون خيلي بانك پست مي زارين
@ماندالايز
خواهش مي كنم شما لطف دارين
اگه غزلي كه نوشتين شعر خودتونه شايد بشه يه جاهاييش رو بهبود بخشيد البته ببخشيد من قصد جسارت ندارم
در كل خيلي قشنگ بود و قوي ولي اگه مايل باشين من براتون يه تغييراتي بدم و بفرستم البته ببخشيد
استاد نگاه@
پاسخحذفببخشيد يه سوال فني داشتم.اون مصراع آخر "تا آن دم آخر كه تمنايي هست" به جاي تمنايي گذاشته بودم "توانايي" ولي فكر كردم با قافيه هاي ديگه نمي خونه.خودم فكر كردم شايد تمنايي هم به اون دوتا متفاوت باشه .ميشه نظرت رو بگي.
البته اينو بگما به جون بابامون نوشتنش چند ثانيه (نه دروغ گفتم 2 يا 3 دقيق بيشتر )طول نكشيد.اگه مي گي خوبه به خودم اميدوار شدم.
@پارسا
پاسخحذفعزيزم يك بار ديگه هم گفته بودم من تازه خودم رو كشتم يه شاگرد ناچيز شدم
تمنايي خيلي بهتره از لحاظ مفهومي خيلي خوبه به نظر من اين شعر رو توي وبلاگت بزار ممنون
مي دونم منم براي شعرايي كه جوابت رو مي دم همين قدر زمان مي زارم اين يعني كه
ما خيلي مخلصيم
@ ماندالایز
پاسخحذفخیلی شعری که نوشتی را دوست داشتم .شور خاصی توش بود. مال خودت بود؟
ماندالايز@
پاسخحذفاين شعر رو مي توني به عنوان يه پست بذاري تا درباره اون نظر بديم.حيفه فقط يه كامنت بمونه
@ماندالايز
پاسخحذفمنم موافقم خيلي يه پست بزار تا تونيم درباره اون حرف بزنيم
مخلص عمو نگاه ..
پاسخحذفقشنگ بود !!
عنوانت منو ياد اونايي انداخت كه تازه 4 صفحه كتاب خوندن و تا ميشنون عصيان جو گير ميشن و مي گن : من عصيان مي كنم پس هستم !!
مرسی از لطفتون
پاسخحذفاما این شعر ِ دوستم کوهیاره
که اتفاقن از دنبال کننده های پر و پا قرص و البته خاموش به کسی نگو هست .