دی ۱۶، ۱۳۸۸

این شب ها...

چقدر بازوان خیالت را قدرتمند به دور وجودم حلقه کردی
بوسه زنان راه نفس کشیدن را بر من میبندی
این چنین این شب ها هرگز به صبح نمی رسند....

۸ نظر:

  1. ***

    کاش یک روز بتوانم کلمه خیال را از این پست حذف کنم ، آن گاه حتی اگر دستانت را آنچنان محکم به دور وجودم حلقه کنی که راه نفس کشیدنم را ببندد ، با قلب تو و با دهان تو نفس خواهم کشید. آن گاه شب ها همه صبح می شدند ...


    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  2. الهام@
    منم امیدوارم( این و با کمی شیطنت بخون)

    پاسخحذف
  3. چقدر بازوان خیالت را قدرتمند به دور وجودم حلقه کردی
    بوسه زنان راه نفس کشیدن را بر من میبندی
    بابا خفه م کردی نفس نمی تونم بکشم

    ;-)

    پاسخحذف
  4. حالا ببینم این بازوان قدرتمند رو دوس داری یانه؟؟

    پاسخحذف
  5. گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
    گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید

    پاسخحذف
  6. @ناشناس
    همیشه فقط خیالش قشنگه

    @مهندس پنگول جونی
    حالا که بیشتر فکر می کنم میبینم حق با شماست خفم کرده

    @بهانه
    باید واقعی بشه تا نظر بدم

    @زروان ازلی
    همیشه نوبت به ما برسه راهشون عوض میشه

    پاسخحذف
  7. هم از مطلب سارا خوشم اومد هم از کامنت الهام

    پاسخحذف