دی ۱۴، ۱۳۸۸

سیاهی

پيش ِروي من كلام را ترتيب داده بايست ،
بايست و صفحات را سياه كن ،
بايست و آسمان ِ مرده را ، پنجره اي را كه نيست ،
خودت را و سياهي را سياه كن .
حالا
در حضورت ـ آواره ي تقصير هاي خويش ـ حاضرم ،
آيا تو راچشمان ِ آدميزاد است كه اين گونه مرا به الواح نانوشته حوالت ميدهد؟

۲ نظر:

  1. من این قسمت رو متوجه نشدم :
    پيش ِروي من كلام را ترتيب داده بايست

    ولی از بقیه اش خوشم اومد

    پاسخحذف
  2. من یاد موسی و لن ترانی و معلق شدن کوه و الواح موسی افتادم نمی دانم منظور اصلیت این بوده یا نه

    چو رسی به طور سینا ارنی بگو و مگذر
    چه خوش است از او جوابی چه تری چه لن ترانی

    پاسخحذف