دی ۱۶، ۱۳۸۸

وهم

اين تويي تويي آيا
كه به وسعت سايه ي بالي بر واهمه هايم پا مي نهي
بارويي از مكث هاي مردد ِ بين ِ كلام بر پا مي كني
و لحظه را به تيك تاكي همواره وعده مي دهي
بي بودِ تو آيا
چون يادي مي بايد و فرسود
وقتي خطوطِ انگشتي پيرايه ات را به باد بند ميكند
وگاهي اتاق پر مي شود از ...

۱ نظر:

  1. این نوشته با بقیه نوشته هات تو به کسی نگو خیلی فرق داشت . حس خاصی را به من منتقل کرد .بخصوص خط اول با آن ریتم بچگانه اش بردم تو یک حال و هوای عجیب .به نظرم شعر محصول یک احساس عمیق در یک بزنگاه مهم زندگی است که آنسان را وادار به نوشتن می کند.

    پاسخحذف