آبان ۱۷، ۱۳۸۸

بغض غم

بگذشت شبي كه ما به هم دل بستيم
در جام نگاه بغض غم بشكستيم
امروز تو را با دگري مي ديدم
انگار نه انگار كه ما هم هستيم

۷ نظر:

  1. ﺗﺎ ﻛﻪ زﻫﻢ دورﻳﻢ, درﻣﺎﻧﺪه و ﻣﻬﺠﻮرﻳﻢ
    اﻳﻦ ﻏﻔﻠﺖ و ﻧﺎداﻧﻰ اﺳﺖ
    ﻋﻴﺐ از ﺗﻮ, ﮔﻨﺎه از ﻣﻦ
    ﺑﻰ ﭼﻮن و ﭼﺮا از ﻣﺎﺳﺖ
    ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﻛﻪ در دﻧﻴﺎﺳﺖ

    پاسخ دادنحذف
  2. ببین کی اینجاست مهدی مهدیزاده

    پاسخ دادنحذف
  3. مهدی زاده دوست داریم

    پنگول دوست نداریم :دی

    پاسخ دادنحذف
  4. انگار نه انگار که ما هم هستیم

    پاسخ دادنحذف
  5. یاد یه شعر فروغ افتادم بذار پیداش کنم برات بنویسم از حفظ نیستم

    پاسخ دادنحذف
  6. هرچی گشتم اسم شعره یادم نیومد اینو کامنت میذارم


    در منی و این همه ز من جدا
    با منی ور دیده ات بسوی غیر
    بهر من نمانده راه گفتگو
    تو نشسته گرم گفتگوی غیر

    پاسخ دادنحذف