اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
هوای ما رو داشته باش هواتو دارم
پاسخحذفمن توی عشق وعاشقی کم نمیارم
حالا دست دست
;-)
آهااي !!مهندس !!
پاسخحذفبرو برو ...
برو به مينيماليدت برس!!
اينجا ازين فسق و فجور راه ننداز مثل اينكه فسق و فجور رمز آشوبت شده ها ااا
دریای من! به ابر سپردم بیاورد
پاسخحذفیک اسمان، بهانهی باران برای تو
.
.
.
.
خیلی لطیف و زیبا بود
مرسي از نظرات
پاسخحذف