آبان ۲۶، ۱۳۸۸

هواي تو

اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو

۴ نظر:

  1. هوای ما رو داشته باش هواتو دارم
    من توی عشق وعاشقی کم نمیارم

    حالا دست دست

    ;-)

    پاسخحذف
  2. آهااي !!‌مهندس !!
    برو برو ...
    برو به مينيماليدت برس!!‌
    اينجا ازين فسق و فجور راه ننداز مثل اينكه فسق و فجور رمز آشوبت شده ها ااا

    پاسخحذف
  3. دریای من! به ابر سپردم بیاورد
    یک اسمان، بهانه‌ی باران برای تو
    .
    .
    .
    .
    خیلی لطیف و زیبا بود

    پاسخحذف