آذر ۲۲، ۱۳۸۸

؟

ما چه كرديم كه رسواي سر بازاريم ؟

۷ نظر:

  1. یاد بیت حافظ افتادم :

    راز سر بسته ی ما بین ، که به دستان گفتند
    هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

    پاسخ دادنحذف
  2. من هم ياد بيت مولانا افتادم:
    عشق بوي مشك دارد زان سبب رسوا بود
    مشك را كي چاره باشد از چنين رسوا شدن

    پاسخ دادنحذف
  3. جمله سازی تمام شد ، حالا شد مشاعره موضوعی؟
    من هم یاد این رباعی افتادم:
    عاشق همه سال مست و رسوا بادا
    دیوانه و شوریده و شیدا بادا
    با هشیاری غصه هر چیز خوریم
    چون مست شویم هر چه بادا بادا

    پاسخ دادنحذف
  4. ماشاالله همه بچه ها خودشون يه پا ديوان شعر شدن..

    آقا ما يه جمله سوالي گفتيماا...

    پاسخ دادنحذف
  5. چه نکردیم که رسوا نشویم...!

    پاسخ دادنحذف