سر آمدِ حوصله اند مُرده های عاشقی که فردای قرار را بی قرارندبی صدا ، بی رنگ ، می گردند حوالی ِ اصواتی دور آنقدر دور که راهی به هم ریخته گُم می شود
مرداب پيري رودي خروشان و جوان بود كه دچار خستگي و غم شد در امتداد زمان . عشقي بايدش .
در زمانه ای که حتی مرداب جاری می شودما چشمه های زلال ِ کوچک ، چرا دریا نشویم ؟
چون عشق فرمان دهد محال سر تعظیم فرود می آورد.دکتر شریعتی
تصویر قشنگی و ابتکاری ای بود .خیلی خوب حس را انتقال می داد
زيبا بود خيلي
سر آمدِ حوصله اند مُرده های عاشقی که فردای قرار را بی قرارند
پاسخ دادنحذفبی صدا ،
بی رنگ ،
می گردند حوالی ِ اصواتی دور
آنقدر دور که راهی به هم ریخته
گُم می شود
مرداب پيري رودي خروشان و جوان بود كه دچار خستگي و غم شد در امتداد زمان . عشقي بايدش .
پاسخ دادنحذفدر زمانه ای که حتی مرداب جاری می شود
پاسخ دادنحذفما چشمه های زلال ِ کوچک ، چرا دریا نشویم ؟
چون عشق فرمان دهد محال سر تعظیم فرود می آورد.
پاسخ دادنحذفدکتر شریعتی
تصویر قشنگی و ابتکاری ای بود .خیلی خوب حس را انتقال می داد
پاسخ دادنحذفزيبا بود خيلي
پاسخ دادنحذف