امشب ز غم دوباره دلم آب مي شود
گلبرگ گونه بستر سيلاب مي شود
چشمان خيس آينه ها در هجوم شب
محو نگاه مبهم مهتاب مي شود
در كوچه باغ خاطره حس قدم زدن
دارد به جرم عشق تو كمياب مي شود
دل هاي شيشه اي كه پر از بغض واژه است
با لاي لاي قافيه ها خواب مي شود
بر ساغر غروب افق بوسه مي زند
دريا به دست باد كه بي تاب مي شود
اين واژه ها كه نام غزل مي كشد به دوش
احساس شاعري است كه بد خواب مي شود
همه ی ابیات رودوست داشتم
پاسخحذفولی سه بیت اول رو بیشتر
@ خاله قاصدك
پاسخحذفشب يلدا كه بي خوابي مي زنه ديگه بهتر از اين نميشه
ولي من خودم بيت پنجم رو از همه بيشتر دوست دارم.
مطلع فوق العاده بود.بیت چهارم را هم دوست داشتم.
پاسخحذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفخورشيد در پس آن بوسه خواب مي شود
پاسخحذفدريا به خجلت آن بوسه آب مي شود
از هُرم عشق در آن نيمه شب ولي
چشمان شاعر است كه بدخواب مي شود
منم اونجایی که اسم کمیاب بود و دوست داشتم ! :))
پاسخحذفسلام پسر عمو :))
\سلام.اگرچه استفاده از رديف 'مي شود' بسيار مستعمل است وهمچنين قافيه 'اب' و از طرف ديگر فضاي غزل نيز كمي تاقسمتي به سمت كهن قدم مي زند و فضايي انتزاعي دارد اما جنس كلمات بستر مناسبي را براي بيان حسي زيبا و مبهم آنهم در شبي كه بيانگر همين مجموعه حواس است ايجاد مي نمايد. اما مصرع اول شروع خوبي نداشت.ضمن آنكه واژك'ز‹ امروز فاقد كاربد مدرني است.موفق باشيد. ياعلي
پاسخحذف:))
پاسخحذفنگاه اين شعر فوق العاده بود
حرف نداشت
يدونه بود
كميابش چه كرده بااين شعر
چه وزني داده ، چه جذابيتي وااااااااي مرسي نگاه
عليك سلام پسر عمو :))
شعرت سرشار از حس بود اما
پاسخحذفاینکه یه غزلی با توجه به محدودیت های قالبهای کلاسیک و فوران احساس شاعرانه همچنان همون غزل کلاسیک باقی میمونه و نمیتونه پا به عرصه ی غزل مدرن بذاره من فکر میکنم ضعف از نگاهتون باشه به شعر و به واژه یعنی اگه بیشتر بخوام توضیح بدم فکر میکنم شما برای بیان حس قشنگت از دم دست ترین واژه ها استفاده میکنی و یه کم بیشتر به خودت فرصت و زحمت نمیدی تا واژه ها رو با ذهنت ورز بدی و اینطوری میشه که توی بیت پنجم " که " توی ذوق میزنه انگار فقط برای پر کردن وزن اومده ...
در هر حال لذت بردم .
بنده بر عكس ماندالايز و علي فكر مي كنم اوج شعرت توي بيت پنجمه شايد اين بيت رو بايد چند بار خوند.با اينكه از معني كردن شعر متنفرم ولي برداشت من از اين بيت اينه كه شاعر مي خواد اينو القا كنه اون لحظه غروب كه آسمون از رنگ خورشيد ميگون شده و يه جورايي مسته به خاطر چسبيدن خورشيد به دريا در دور دستها انگار دريا و خورشيد دارن از هم بوسه مي گيرن و دريا از بادي كه مي وزه و موج بلن مي كنه انگار كه بي تاب شده.اون "كه" هم دقيقا جاي خودش نشسته .اين مصراع رو اگز بخوايم به صورت نثر بنويسيم بايد مي گفتيم دريا به دست بادي كه بي تاب مي شود.
پاسخحذفايرادي كه از هوشنگ ابتهاج مي گيرن اينه كه وقتي ديوان حافظ هست چه لزومي داره كه شما دوباره همون حرفاي قديمي رو بزني.
پاسخحذفجوابشون اينه كه خوب از بين غزلهاي حافظ شايد چندتا شعر متفاوت بيشتر در نياد و اكثرا مثل هم هستن پس ايراد به حافظ هم بر مي گرده.مگه ما با خوندن يه غزل از حافظ ميگيم بسه همهش مثل همه؟
الان ابتهاج هم از همون فضاي قديمي- كه البته من اعتقاد ندارم- داره استفاده مي كنه.مهم اينه كه غزل نگاه به آدم حال ميده چه قديمي باشه چه جديد.يادمون باشه اين غزله نه شعر سپيد.
من تا حدی با ماندالایز و علی موافقم و تا حدی با پارسا. اینکه اصل شعر خواندن و نوشتن حالی است که به خواننده و شاعر می دهد را قبول دارم. اما به نظرم می شود از تصاویر جدیدتر و ترکیبی از واژه های نو هم در شعر کلاسیک استفاده کرد و تحرک بیشتری به آن بخشید. در شعر سایه این قبیل نمونه ها زیاد هستند. ضمن اینکه این شعر را بین شعرهای نگاه جزء تصویری ترین ها می دانم . به نظرم نیاز به گسترده تر کردن دایره واژگانی شاعر و بکار بردن تصاویر نو در شعرهایش حس می شود.
پاسخحذفاين واژه ها كه نام غزل مي كشد به دوش
پاسخحذفاحساس شاعري است كه بد خواب مي شود
م.پارسا @
پاسخحذفمن منظورم به معنی و مضمون شعر یا حسش نیست اشتباه نگیر
منظور من به ساختار شعرش هست و اصلن هم ربطی به اینکه وقتی حافظ گفته و ... نداره نه من میگم شعر ایرادهای ساختاری داره یعنی اینکه نباید بعد گذشت این همه قرن از چنین قالبی بیایم برا پر کردن وزن سوتی بدیم
دایره ی واژگانی اگر قدیمی باشه ایرادی نداره ولی اگر از دایره واژگانی قدیمی برای به کار بردن یک حس و مضمون امروزی خودمون استفاده بشه فاجعه ست الان اگه بگی مگه این حس توی 6 قرن پیش نبود میگم بود ولی من شاعر 6 قرن پیش نیستم دارم الان زندگی میکنم و بازهم اگه بگی خب من با این زبان و واژگان راحت ترم میگم پس چرا شعرتو ارائه میدی ؟
من از تمام نقدهايي كه روي اين شعر گذاشتين تشكر مي كنم راستش رو بخواهين اين شعر رو يك ماه پيش شروع كردم ولي در حد يه فكر بود دوست داشتم كه كمياب رو توي يكي از غزل هام بيارم واولين بار اولين مصرعي كه با واژه كمياب به ذهنم رسيده بود اين بود
پاسخحذفشاعر همان كسي است كه كمياب مي شود
ولي فراموش شد تاديشب كه شب دراز بود و من هم بيدار حسش اومد البته چون هميشه معتقدم كه از جوشش و رويش است نه از كوشش كه ديگه گفتمش
البته بيت هاي ديگه اي هم داشت كه من نخواستم طولاني بنويسم براتون
البته من با نظر پارسا خيلي موافقم
من اگه ميخواستم بشينم بگم كه خوب همه غزل ها رو حافظ گفته و همه رباعي ها رو خيام گفته خوب بهتر بود كه همه شاعر هاي جديد هم دست از نوشتن بردارن چون ديگه بهتر از اخوان و شاملو فروغ و سهراب و فريدون و ... هيچ كسي شايد نياد كه شعر هاي نو و سپيد بگه ولي هر كسي حرف هاي خودش رو داره و سبك خودش خدارو شكر محدوديتي هم كه وجود نداره
درباره بيت پنجم هم دقيقا پارساجان درست مي گه من خودم بيشتر خوشم اومد چون اون لحظه رو بارها و بارها باور كردم و بهش ايمان دارم براي همين به هيچ كدوم واژه هاش شك ندارم
چيز ديگه اي كه شايد خيلي ها اشتباه مي گيرن اينه كه يك غزل سرا بهتر ميتونه درباره يك غزل نظر بده چون سختي هاش رو لمس كرده
نميشه نشست شعر سپيد و سياهه ادبي گفت ولي يك غزل سرا رو بدون در نظر گرفتن همه جوانب نقد كرد
به همين دليله كه من هيچ كدوم از شعراي سپيد و سياهه هاي ادبي رو نقد نمي كنم
در پايان هم بگم از صحبت هاي همتون ممنونم
از اينكه پارسا اينقدر منو مي فهمه هم خيلي خوشحالم اميدوارم من هم بتونم خيلي خوب دركش كنم
مطمئن باش کسی که ادعای سپید نوشتن میکنه، تا غزل رو نفهمه و پشتوانه ی شعری این مملکت رو هیچ تحلیلی ازش نداشته باشه و اونوقت فقط و فقط از روی ناتوانی در موزون سرودن بیاد سپید بگه بدون ِ بلا نسبت غلط میکنه شعر میگه.
پاسخحذفو البته قضیه ی مینیمال با شعر
پاسخحذفکیلومترها فاصله داره
@ماندالايز جان
پاسخحذفبا اينكه اشتباه برداشت كردي از حرف هام ولي بازم از نقدهات ممنونم
@ نگاه
پاسخحذفآقا من خيلي خيلي ممنونم از شما
شرمنده شديم اساسي
كمياب جان لطف داري شما
پاسخحذففكرش ماله يك ماه پيش بود
زماني كه براي يكي از شعرام يك شعر قشنگ نوشته بودي ولي حسش ماله ديشب بود
اميدوارم حداقل به دل تو چسبيده باشه
ببخشيد ديگه
كوتاهي من بگذر اين بود توانايي
@ نگاه
پاسخحذفمخلصتيم
اولش كه اسمم رو ديدم خوشحال شدم
بعدش كه قضيه رو فهميدم ذوق كردم
ولي يه چيزي بگم ، يادم نمياد براي كدوم شعرت كامنت گذاشتم ميشه بهم بگي ، ممنونم
***
پاسخحذفمن الان خود شعر رو خوندم و نقد های دوستان رو هم خوندم .
من اصلا از حوزه های تخصصی شعر و شاعری چیزی نمی دونم ، به سختی بتونم غزل و قصیده رو از هم تشخیص بدم ، در واقع مخاطب عامی هستم که فقط به محتوا و زیبایی و گیرایی شعر توجه می کنم !
از اینکه بتونم شعر شاعری رو بخونم و براش کامنت بذارم و احساسم رو از خوندن اون شعر بیان کنم خیلی لذت می برم ، اینکه قالبش شبیه حافظ باشه یا سعدی یا هر شاعر برجسته دیگه ای ، به نظرم اشکال واردی نیست !
از این شعر بینهایت لذت بردم و معتقدم نقد کردن همدیگه خیلی خوبه و باعث پیشرفت می شه ولی خدایی با هیچ کدوم از نقد ها و تعریف ها کیف نکردم ، با خود شعر خیلی کیف کردم !!!!
نتیجه اخلاقی : شاعر نقدهای مورد نظر را بخواند و پیشرفت کند ، به من بی سواد ربطی ندارد ، من در لذت خویش غوطه ورم !
***
Elham
***