آذر ۲۳، ۱۳۸۸

فراق

به دل هواي غم است و به لب نواي فراق
زمان زمان جدايي هوا هواي فراق
به سينه خنجر دوري به ديده شبنم اشك
به قلب شعر روان سوز دردزاي فراق
دوباره چشمه چشمم ز درد مي جوشد
و گونه ام شده سيراب اشك هاي فراق
ستاره اي كه بميرد به روشنايي مهر
دوباره تازه كند درد آشناي فراق
غروب ساحل درياي بي كران نگاه
به ارغواني مي مي دهد سزاي فراق
غمي كه دل بربايد به دلربايي طبع
ربوده طبع غم انگيز دلرباي فراق
به سوگ هجرت ساحل ز بغض هر دريا
ز موج موج جدايي رسد صداي فراق
شكست كشتي صبر و به كام دريا برد
بنازم اين همه غم را ز اشتهاي فراق

۱۲ نظر:

  1. خودت میدونی که من نه شاعر هستم و نه هنر نویسندگی دارم
    یه زمانی ادبیاتم خوب بود ولی الان اصطلاحات ادبی هم یادم رفته ، امان از این آلزایمر!
    ولی اومدم نظرم رو در مورد این شعرت بگم "نگاه"
    اونم اینکه به نظرم ردیف خوبی نداره
    لطیف نیست ، می دونی
    مثلا در یه مصراع از شعر حافظ اومده :
    "فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت"
    در اینجا فراق با یار اومده و بسیار زیبا استفاده شده ولی وقتی در شعری فراق به عنوان ردیف استفاده میشه و مدام تکرار میشه ، به نظر من چندان زیبا نیست
    اصلا نقد فنی ای نبود ، خودم میدونم
    ولی اشعار قبلیت رو بیشتر دوست داشتم
    راستش

    پاسخحذف
  2. قاصدك@
    من كوچيكتر از اين حرف ها هستم كه بخوام روي نقدت حرفي بزنم ولي ماجراي اين شعر رو برات مي نويسم
    وبلاگ من كه خودت برام زحمتش رو كشيدي اسمش چيه؟
    ساحل نگاه
    نگاه تخلص منه و ساحل تخلص بهترين دوست زندگيمه
    اين شعر به ارديبهشت سال 1378 برميگرده زماني كه ساحل از ايران رفت و من نمي تونستم اون رو ببينم
    تمام اشعار من در اون مدت همش يك حس غمي رو داره كه به خاطر فراق اون بود
    اين شعر هم يك از اونها بود
    ببخشيد اگه غمگينه

    پاسخحذف
  3. به نظرم شعر خاقاني و رودكي خيلي پرمغز و پر از استعاره هاي نو و منحصر به فرد هست و از شعر حافظ از خلاقيت بيشتري برخوردارن.ولي حافظ همون حرفها رو به زبون ما زمينيها برگردونده و با اينكه مطمئنا توانايي عرفاني و بالايي در زمينه شعر داشته ولي تونسته جوري بگه كه ما هم بفهميم درست مثل مولانا كه اون" خط سوم" رو كه هيچ كس نمي تونست بخونه به زبان شعر جوري ترجمه كرد كه ما هم بفهميم.
    توي دوره ما شاملو و اخوان و سهراب هم يك جورايي مثل خاقاني و رودكي مي نوشتن.ولي فريدون مشيري همون درد دل رو با زباني نوشت كه خواننده با يك نگاه جذبش بشه.با اينكه خيليها نظر منو قبول ندارن ولي بايد بگم توانايي اوني كه به زبان ساده همون حرف ها رو ميگه بيشتر از كسيه كه زحمت زيباسازي رو ميندازه گردن خواننده.
    اينها رو گفتم كه در آخر بگم شعرهات در اوج استفاده از استعاره ها و ايهام هاي منحصر به فرد.خواننده رو هم جذب مي كنه و زيبايي رو نقداً باهاش حساب ميكنه.و البته راهي هم براي افراد متخصص تر مي ذاره كه توي اي "ساحل"،"نگاه" شون دنبال صدفها و مرجانهاي رنگي و شايد مرواريد باشه.
    اين بود انشاء ما درباره علم بهتر است يا ثروت.

    پاسخحذف
  4. من اينجا به صراحت اعلام مي كنم كه پارسا تو فوق العاده اي اين شعر مال زمان هاييه كه كتاب هاي فريدون رو زير سرم ميگذاشتم و مي خوابيدم حالا در باره جمله آخرت فريدون ببين چي گفته
    هان اي پدر پير كه امروز مي نالي از اين درد روانسوز
    علم پدر آموخته بودي واندم كه خبر دار شدي سوخته بودي
    .
    .
    .
    از مادر بيچاره من ياد كن امروز
    هي جامه قبا كرد خون خورد و گرو داد و غذا كرد و دوا كرد تا جان سر اين كار فدا كرد
    .
    .
    .
    چل سال اگر خدمت بقال نمودي امروز به اين رنج گرفتار نبودي
    .
    .
    .
    هان اي پسرم مال بيندوز وان علم كه گفتند نياموز

    پاسخحذف
  5. ***

    در جمع ادبا سکوت می کنم و فقط می گم : "استفاده" کردم !

    فقط یه چیزی : به نظر من ساده و روان گفتن مقصود ، زیبایی های خاص خودش رو داره و پنهان کردن مقصود در هاله ای از ابهام و درگیر کردن مخاطب هم زیبایی های خاص خودش ! از نظر من هر دو زیباست .

    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  6. نگاه@
    ولي فكر كنم وصيت فريدون مشيري رو برعكس عمل كردي

    الهام@
    اصلا نمي خوام از نوشتم برداشت اينو داشته باشي كه من يكي رو قبول دارم و يكي رو نه.
    همه اون شُعَرا كه اسم بردم دست نيافتني هستن.من عاشق خاقاني هستم ولي براي خوندنش شرايط خاص مي خواد ولي حافظ رو هرجا مي شه خوند هروقت كه دلت ابري شد يا خورشيدي،دريايي شد يا صحرايي،طوفاني شد يا آرام.
    فكر كنم بازم نتونستم منظورم رو بگم.اصلا منظورم چيه تو زورت چيه؟خودتو با من چي كار داري؟والا...

    پاسخحذف
  7. زبان خامه ندارد سر بیان فراق،
    وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق.

    رفیق خیل خیالیم و همركيب شکیب،
    قرین آتش هجران و هم قران فراق.

    دریغ مدت عمرم، که بر امید وصال؛
    بسر رسید و نیامد بسر زمان فراق.

    سری که بر سر گردون بفخر میسودم،
    براستان که نهادم بر آستان فراق.

    چگونه باز کنم بال در هوای وصال؟
    که ریخت مرغ دلم پر، در آشیان فراق.

    بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود،
    ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق.

    فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق،
    ببست گردن صبرم بریسمان فراق.

    ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار،
    مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق.

    کنون چه چاره؟ که در بحر غم به گردابی؛
    فتاد زورق صبرم زبادبان فراق.

    چگونه دعوي وصلت بجان کنم که شدست؛
    تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق.

    فراق و هجر كه آورد در جهان يا رب؟
    که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق.

    بپای شوق گر این ره بسر شدی حافظ،
    بدست هجر ندادی کسی عنان فراق.


    حافظ اگه شاعر نمی شد می مرد...!!!
    پایدار و برقرار باشی ....

    پاسخحذف
  8. @ م.پارسا

    شعر حافظ هم ساده نیست .غزل با مطلع
    اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
    از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
    فوق العاده پیچیده است. شعر حافظ چند بعدی و چند سطحی است. از در سادگی به آن وارد شوی ساده است و از در پیچیدگی وارد شوی پیچیده است.به نظر من مهم ترین راز محبوب شدن حافظ همین لایه لایه بودن و چندبعدی بودن شعرهایش است نه سادگی آنها

    پاسخحذف
  9. زروان ازلي@
    كاملا درست مي فرماييد.
    منم كه همينو گفتم.حافظ هم همون لحظه اول زيبايي و بهت هديه ميده.ولي گشتن توي لايه هاي شعرش لذتش بيشتره.
    اگه لايه هاي شعر شعرا رو مثل معدني ببينيم كه دالونهاي مختلفي داره.توي دالونهاي بعضي شعرا بايد دنبال جواهرات بگردي شايد جواهر بزرگي پيدا بشه ولي متخصص مي خواد و وقت. ولي فرق شعر حافظ با بقيه توي اينه كه سردر معدن با جواهرات تزئين شده و داخل معدن پر از الماسهاي ريز و درشته در حالي كه جواهرهاي بزرگ مخفي هم داره.

    پاسخحذف
  10. ***

    @ م.پارسا

    می فهمم چی می گین ! فکر می کنم حرف هردومون یکی هست ولی از کامنت اولتون اصلا این مفهوم رو برداشت نکردم ! ( خب شاید مشکل از منه ! )

    در ضمن این گیردادنای من ناشی از بیکاریه ، خودتونو نگران نکنید !
    :D


    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف