دی ۰۴، ۱۳۸۸

مير

وقتي كه بچه بودم ،‌مادر بزرگ مي گفت :‌هر وقت به سيدي ظلم و ستم كنند .. عمه سادات ناراحت مي شود..

و امروز مي فهمم : "عمه سادات بي قراره" ...‌ يعني چه ...
"غصه و غم هاش بي شماره "... يعني چه...

۱۲ نظر:

  1. کاش من هم سید بودم تا وقتی یکی یک ساعت و خورده ای زودتر جانبازم میکرد عمه سادات هم میومد و خفتش میکرد .

    پاسخحذف
  2. @ ماندالايز
    آخه من چيكار كنم!!‌تقصير اين رسانه استكبار بلاگره ديگه .. نميدونم چرا ساعت بلاگر واسه من مشكل داره ..
    اما خداييش از تصور اون حالتي كه اين كامنت رو نوشتي دارم از خنده مي تركم..

    پاسخحذف
  3. ***


    زمان مادربزرگ ها به ارزش ها احترام می گذاشتند ، تصنعی ارزش گذاری نمی کردند !



    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  4. سلام، یه سوال ازتون داشتم
    چون شما در اول لیست لینکاش هستید ازتون میپرسم.
    از پریسا خبری دارید؟
    نویسنده بلاگ نیم ساعت تا اوج
    نه به اس ام اسم جواب میده نه پی ام نه زنگ!
    نگرانشم
    جایی هم ندارم که برم ازش خبری بگیرم
    برای گرفتن جواب بازم میام

    پاسخحذف
  5. شاکی نوشت :
    خواستی آپ کنی زنگ بزن ساعت بلاگر رو از من بپرس
    ok?
    در ضمن "قصه و غم هاش" یا "غصه و غم هاش" ؟

    پاسخحذف
  6. @یه نگران
    من که خبر ندارم عزیزم
    شماره هم ازش ندارم
    نگرانم کردی

    الان شدیم دو نگران

    پاسخحذف
  7. من الان مورد ظلم و ستم قرار گرفتم فرشاد

    مادر بزرگت راست میگه

    عمه من رو دست کم نگیر که نگاهش رو ازت برگردونه با خاک یکسان میشی

    اگه راست میگی کاری که با پست های این ها میکنی رو با پست من بکن به خدا میرم به عمم میگم بیاد سراغت

    پاسخحذف
  8. پس چرا دیگه الان از این حرفا نمیزنن!؟!؟


    @یه نگران
    فک کنم تو این چند روز که ا.ن رفته شهرشون سر به بیابون گذاشته!!!!

    پاسخحذف
  9. @يه نگران
    با نظر سينا موافقم .. بعيد نيست ..

    @قاصدك
    اتفاقا به شما زنگ زدم آبجي محترم !!‌اما گوشيتون خاموش بود و بنده در اون لحظات دقيقا مثل همين "يه نگران" بودم! (آيكون يه داداش عصباني)
    -- واي !!‌عجب سوتي دادم!!‌ غصه ..

    @كمياب
    آقا انا مظلوم فرشاد .. بي خيال بابا

    پاسخحذف
  10. ***

    @ یه نگران
    من همین حالا با پریســـ آ اس ام اسی صحبت کردم !
    امروز باهاش تماس بگیرید ، حتما جواب می ده !


    در ضمن اگر اسمتون رو هم نوشته بودین بهتر بود !

    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  11. مینویسم یه نگران که بدونید منم، اما دیگه نگران نیستم.
    جالبه اینهمه مدت هیچ خبری نبود ولی همون دیشب که اینجا نوشتم، بعدش مسیجی ازش دریافت کردم.
    نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت.
    اما حداقل خیالم از بابت اینکه تو اینهمه مدت که ازش بیخبر بودم حالش کاملا خوب بوده راحت شد.
    اگه اون دیگه نمیخواد ،خوب من ...
    بهر حال از همتون ممنونم، از پیگیریتون.
    با اینکه بار اولی بود که میومد اینجا اما تحویلم گرفتیدو کمک کردید.
    از شما هم ممنون الهام خانوم، اما دیگه گمون نکنم که به زنگ احتیاجی باشه؛ شاید حتی این پیگیریو نگرانی من تو این مدت بیمورد بوده.
    قسمت drafts مسیجام پر بود از مسیجایی که طبق عادت براش مینوشتم اما به خاطر این بیخبری یا بهتر بگم بی محلی، جرات فرستادنشونو نداشتم؛ حتی دلم نمیومد که پاکشون کنم، اما امروز تمامشون رو پاک کردم.
    اینم یه پایان، درسی بود که دیگه آغازی نداشته باشم.
    ***
    در ضمن اسمم رو پرسیدین، هرچند فرقی نداشتو نداره، ولی خوب؛ من آبتینم

    پاسخحذف
  12. یه توصیه به اقای نگران

    من نه تو رو میشناسم و نه اون دوستی که دنبالش میگردی...

    اما اگه کسی بخواد به کسی جواب بده نیازی به این کارا نیست ... تنها همه باید یاد بگیرن اگه کسی براشون مهم هست اون رو تو وقت خودش ثابت کنن ...

    پاسخحذف